تأثیر متقابل جامعه و شعر ِ ترانه بر یکدیگر – از جنبش مشروطه تا کنونکودتای ۲۸ مرداد به مثابه یکی از نقاط عطف در تاریخ معاصر ایران است که نقش بازدارندگی محسوسی در روند رشد و تکامل اجتماعی دارد. فضای سیاسی کشور بهشدت بسته است و بسیاری از آزادیهایی که تا پیش از این، در دوره ی کوتاه صدارت مصدق، بطور نسبی بدست آمده بود به ناگاه از میان میرود. آنچه جایگزین آن می شود یک حکومت ِ بشدت استبدادی است که تلاش دارد تمام بخشهای جامعه، تمام احزاب و تشکلهای سیاسی را از طریق سازوکارهای امنیتی از بین برده و احزاب دولتی نظیر حزب مردم (اسدالله علم – ۱۳۳۶)، حزب ملیون (منوچهر اقبال – ۱۳۳۷)، حزب ایران نوین (حسنعلی منصور – ۱۳۴۲) و سرانجام حزب رستاخیز (۱۳۵۳) را جایگزین آنها نماید. بعبارت دیگر بعد از کودتای ۲۸ مرداد، فضای نسبتاً آرام ایران تبدیل به فضای تاریک اختناق و سرکوب می شود. این فضا در شکل حکومت نظامی ِ ناشی از کودتا تا سال ۱۳۳۵ ادامه می یابد . نتیجه ی چنین امری فشار هرچه بیشتر به نیروهای سیاسی و اجتماعی از یکسو، و مقاومت این نیروها از سوی دیگر در مقابل اوضاع جدید است بطوری که این تقابل، واکنشهای مختلف بسیاری را درون جامعه ایران پدید می آورد که تأثیرات خود را بر اشعار ترانه ها برجای می گذارد. در اینجا به مواردی از آن اشاره می شود:
از طرفی رژیم کودتا تلاش دارد که هرگونه مجال سخن را از شاعران معترض که در نظر دارند واقعیات جامعه را در اشعار خود بیان کنند بگیرد و بجای آن فضای وسیعی برای شاعران بی آزار و غیر معترض، شاعرانی که اصولا شرائط را مطلوب خود می دانند، باز نماید تا با فراغ خاطر هرآنچه را که میخواهند، بسرایند و به ترانه تبدیل کنند، و از رادیو پخش نمایند و مآلاً ذهن جامعه را به مجاری مطلوب کودتاگران سوق دهند. در همین رابطه شاعری با توسل به عباراتی در وصف ”پیاله و شراب ” یا ”می و مستی” به سرایش شعر می پردازد و می گوید: ساقی به خدا خون شد دل ما کو جام شرابم / زین چشم ترم سوزد جگرم سرمست و خرابم / بت عشوه گرم بنشین به برم بنشین ای جانم / شده ام نگران توچنان دگران از خود مرانم / ساقی دلم شکستی آه بر تو هم که مستی/… به این ترتیب شعر پرویز وکیلی با موسیقی عطاالله خرم و صدای ویگن تحت عنوان ترانه یی به نام «ساقی» سال های مدیدی از رادیو و تلویزیون پخش می گردد.
و نیز در همین دورده شاعرانی وجود دارند که اگرچه در گذشته اشعاری اجتماعی در اعتراض به وضعیت جامعه می سروده اند ولی بعد از کودتای ۲۸ مرداد به دلیل اختناق بیش از حد به سمتی گرایش می یابند که درونمایه ی اشعارشان مملو از یأس و حرمان اجتماعی است. مهدی اخوان ثالث نمونه بارز چنین شاعرانی ست. شعر زمستان او حکایت روشنی دارد از نوعی نگرش مأیوسانهی وی به زندگی سیاسی و روزمره. او از اعدام رفقایش در سال ۱۳۳۳ آنقدر دچار ناامیدی می شود که شعر خود را در سال ۱۳۳۴ در قالب فصل سرد چنین می سراید: سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت / سرها در گریبان است / کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را / نگه جز پیش پا را دید، نتواند / که ره تاریک و لغزان است / وگر دست محبت سوی کس یازی / به اکراه آورد دست از بغل بیرون / که سرما سخت سوزان است / … این شعر بعدها توسط آهنگسازی به نام امین الله رشیدی و با صدای پروین به شکل ترانه یی به همین نام ارائه می شود.
اما از طرف دیگر در سال های پس از کودتا شاعرانی وجود دارند که مضامین اعتراضی خود را به انحاء مختلف و در آرایه های متنوع شعری به منصه ی ظهور می رسانند. شاعری به نام سیروس آریان پور به کمک منوچهر سخایی، خواننده یی که در این زمان ناشناس است، شعر «پرستو» را در وصف سرگرد محمود سخایی می نویسد. محمود که برادر بزرگتر منوچهر است و از افسران مورد اعتماد مصدق به شمار میرود در زمان وی به ریاست شهربانی کرمان گمارده می شود. محمود در روز ۲۸ مرداد بدست اوباشان رژیم شاه به فجیع ترین شکلی کشته می شود. این شعر بعدها برای ترانه شدن به عطاالله خرم داده می شود. او که از مضمون اصلی شعر بی خبر بود آهنگ آنرا ساخته و برای پخش به رادیو میدهد و سال ها بدون آنکه مضمون سیاسی شعر برای عناصر اطلاعاتی و مقامات رادیو مشخص باشد از رادیو پخش می گردد. متن شعر: پرستویی شدی پرپر زنان رفتی / به صحرا های بی نام ونشون رفتی / به من میگن به من میگن حریفونم / ستاره گشتی و تو آسمون رفتی / گلم بودی گلم بودی کجا رفتی / تو که جون و دلم بودی چرا رفتی؟
و نیز در همین دوره ی پس از ۲۸ مرداد و سرکوب ها و اعدام های دستجمعی، شاعرانی نیز هستند که وضعیت جاری را برنمی تابند و با شعر خود علیه فضای موجود طغیان می کنند. شاملو یکی از آنان است. شعر «مرگ وارطان» یا «مرگ نازلی» حکایت جانفشاندن وارطان سالاخانیان در زیر شکنجه های طاقت فرسای رژیم محمد رضاخانی در سال ۱۳۳۳ است که بعدها با صدای امیر بقراطی روی آهنگی از اسفندیار منفرد زاده به ترانه یی زیبا تبدیل می شود: «نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شکفت / در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر / دست از گمان بدار! / بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار»… / نازلی سخن نگفت / سرافراز / دندان خشم بر جگرِ خسته بست و رفت / نازلی سخن نگفت / نازلی بنفشه بود / گل داد و مژده داد: / «زمستان شکست »و / رفت…
در ادامه ی ناآرامیهای پس از کودتا واقعه ی ۱۶ آذر ۱۳۳۲ (روز دانشجو) رخ می دهد که در آن ۳ دانشجو به نام «مصطفی بزرگنیا»، «احمد قندچی» و «مهدی شریعترضوی» به دلیل شرکت در اعتراضات خیابانی و وسیع ِ هزاران دانشجو به ورود ریچارد نیکسون معاون رییس جمهور وقت آمریکا به ایران، توسط تیراندازی مستقیم نیروهای نظامی کشته می شوند. شعر ِ ترانه – سرود ۱۶ آذر در پایانه ی دهه ی ۱۳۳۰ توسط حمید مصدق نوشته میشود و سپس از روی یک آهنگ ارمنی بنام “ساری گلین” بوسیله ی کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی در خارج از کشور به شکل ترانه – سرودی زیبا و ماندگار خوانده می شود: بار دگر شانزدهم آذر، آمد و سر به سر / در قلوب مردم شعله افکند / جنبش دانشجویی ایران، به خونِ شهیدان / در رهِ خلقمان، خورده سوگند / که تا آخرین نفر، آخرین نفس،کوشیم و بشکنیم، دیوار این قفس در رهِ آزادیِ ایران…
سال ۱۳۳۳ سال دستگیری و اعدام بسیاری از افسران و اعضای حزب توده است. از این سال تا سال ۱۳۳۹ به دلایل مختلف از جمله به دلیل اینکه دو نهاد مهم سرکوب و فریب دولتی بوجود می آید، جنبش های عمومی نیز با افتی موقت مواجه می شود و این به نوبه ی خود از روند رو به رشد اشعار ترانه های اعتراضی می کاهد. این دو نهاد یکی سازمان مخوف ساواک است که توسط امریکا در سال ۱۳۳۵ و پس از لغو مقررات حکومت نظامی ِ ناشی از کودتای ۲۸ مرداد تأسیس می شود، که وظیفه ی اصلی آن اساساً مبارزه با کمونیسم و نابودی فیزکی مخالفین رژیم است، و دومی پی ریزی اولین ایستگاه تلویزیونی در ایران است که در سال ۱۳۳۷ توسط حبیب الله ثابت پاسال، صاحب کارخانه ی پپسی کولا و یکی از سرمایه داران بزرگ آن زمان در ایران راهاندازی می گردد. این نهاد ِ رسانه یی ِ مدرن و در عین حال سرگرم کننده، که توانایی آن را دارد که خود را ظاهراً حلال مشکلات عدیده ی فرهنگی ِ آحاد جامعه نشان دهد، پتانسیل بسیاری دارد که عمدتاً در جهت تحمیق توده ها و به انحراف کشاندن ذهن جامعه فعالیت نماید. بهمین جهت برنامههای اولیه ی آن، پخش فیلم های امریکایی دوبله شده است. البته در کنار آن، برنامه های متعدد فرهنگی و هنری از جمله موسیقی قرار دارد. مدیریت این ایستگاه بر عهده ی فردی امریکایی بنام وانس هالاک (Vance Hallock) است که قبلا مدیر یک ایستگاه تلویزیونی در بغداد بود. در زمان راه اندازی تلویزیون ایران اسپانسرهای مالی آن، کمپانی هایی مانند:RCA (Root cause analysis تحلیل علل ریشه ای)، جنرال تایر، اتولایت، پپسی کولا، اسکوئیب و فولکس واگن هستند که طبیعتاً در پی اعمال سیاست های اقتصادی و فرهنگی خویشند. این نهاد در تحمیق توده ها و به محاق بردن مبارزات آنها علیه وضعیت موجود، نقش بلاانکاری ایفا می کند. تلویزیون می تواند همکاری بسیاری از شاعران، خوانندگان و آهنگسازان را به خود جلب نموده و محصول کار آنان را که ترانه هایی عامه پسند است به وسیع ترین شکلی به جامعه ارائه نماید. سیاست تلویزیون در این ابطه این است که ذهن توده ها را از مسائل و مشکلات جامعه دور کرده و به این وسیله نوعی رضایت خاطر ایجاد نماید. در ادامه به ترانه ی چند تن از معروف ترین آنان پرداخته خواهد شد:
پرویز وکیلی از آن دسته شاعرانی ست که اشعار ترانه های بی آزار خود را سال ها برای خوانندگان رادیو و تلویزیون می سراید. اشعار او اگرچه در فرم ادبی و حتی در حوزه های فردی دارای مضامین زیبایی ست ولی هرگز رنگ و بویی از مشکلات اجتماعی توده های زحمتکش ندارد و گویی با چنین مسائلی کاملا بیگانه است. اشعار «لیلی منال»، «زن زیبا»، «دختر دریا»، «چه کنم» و غیره هیچکدام بیان هیچ چیز نیست جز تخیلات فردی که در پیله ی خود می لولد و هرگز سر از پنجره ی ذهن بیرون نمی کند. شعر «خواب ناز» او که در سال ۱۳۳۶ سروده می شود در همان سال توسط عطاالله خرم و ویگن در قامت یک ترانه جهت تولید یک سرگرمی سطحی برای مردم، سالها از رادیو پخش می گردد: نیمه شب آیی به خوابم ، پرسی از حال خرابم / نرم و شیرین می نهی پا ، روی چشم پر ِ آبم / می فشانی گیسوان بر چهره ی من / می گذاری خود سر من را به دامن / می ربایی بوسه ی شیرین ز رویم / خود بر آری در دل خواب آرزویم / … امروز که به آنروز می نگریم سیاست گردانندگان رادیو جهت به انحراف کشاندن ذهن جامعه و کانالیزه کردن آن به سمت مسایل سطحی فردی و غیر سیاسی کاملا آشکار می گردد.
در سال ۱۳۳۶ ترانه ی «غروب پاییز» با صدای عباس مهرپویا روی یک آهنگ فرانسوی از ساخته های اروین موره ( rvin Muret) ارائه می شود. تورج نگهبان با سرودن ِ شعر ِ آن، چه چیز جز روحیه ی یأس و حرمان در جامعه می پراکند؟ شاعر در آن، بسیار یأس آلود خبر از مرگ گل یا غروب عشق می دهد که تمثیلی از یک زندگی اندوهبار اجتماعی در جامعه است: نسیم سردمهرگان / ز مرگ گل خبر دهد / غروب عشق و زندگی / به قلب غنچه پا نهد / از این غم سراپا / گشته این گلزار زیبا / چون مزار آرزوها.
یا در شعر ِ ترانه ی زیر بنام «آتش نشانی»، کریم فکور به اتفاق پوران چه می کند جز القاء ابتذال به جامعه که اتفاقا مطلوب حاکمیت وقت است و مخاطب چه نصیب می برد جز سطحی نگری؟: / – آتش نشانی / – بله بله، بله / – آتش گرفتم، افتادم از پا، با ناتوانی، آتش گرفتم / برقی زد و من، زین برق آنی آتش گرفتم / -عجب! / خونسردی خود را گر میتوانی / از کف مده فورا بگو نشانی / نشانی خود را بگو که آید / ماشین و مأمورِ آتش نشانی…
و بدتر از آن، ترانه ی «شهنشاها» که در سال ۱۳۴۶ توسط رهی معیری (شاعر)، علی تجویدی (آهنگساز) و حمیرا (خواننده) ترانه سازی شده، تملق و چاپلوسی از یک شاه دیکتاتور و مستبد، نشانگر نقطه ی حضیض یک سقوط است:
شهنشاها جان و دلت از فیض حق بهره ور بادا / گل روی شهبانویت از روی گل تازه تر بادا / روشن دل از نور خدایی / در علم و دین رهبر مایی / باشد زنان را آزادی از تو!…
اما مشکلات اقتصادی و سیاسی جامعه چیزی نیست که به وسیله ی چنین هنرهای مجیزگویانه و سرگرم کننده یی از بین برده شده و محو گردد، بهمین دلیل بسیار واضح است که در دوره هایی از فاصله ی زمانی مورد بحث با اعتراضات کارگران و زحمتکشان و تأثیر آن بر شعر ترانه های این دوره مواجه شویم. (که به برخی از آنان نیز پرداخته خواهد شد).
اعتراضات صنفی کارگری در سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۱ در صنایع کاشی و سرامیک، چوب و کاغذ، نساجی، سیمان، فراورده های غذایی، صنایع فولاد، ماشین آلات صنعتی و غیره در شهرهای مختلف از جمله تهران و برخی از شهرها رخ میدهد. سال ۱۳۴۵ تجمعات دانشجویی و کارگران شرکت واحد بوقوع می پیوندد. در همین سال ها اشعاری سروده و تبدیل به ترانه می گردد که مورد اقبال شدید توده های مردم قرار می گیرد از جمله می توان از ترانه ی «پیک بهاری» با صدای ایرج خواجه امیری نام برد که در آن «فرهنگ قاسمی» شاعر ِ آن ترانه در دهه ی ۴۰ از استعارات و تماثیل زیبا جهت انتفال مضمون آزادی استفاده می کند: چشم به رعنایی تو کسی ندیده / دست به زیبایی تو گلی نچیده / نقش به سرمستی تو قلم شکسته / عشق به شیدایی تو به خون نشسته / …
در سال ۱۳۴۵ محمد زهری شعر اعتراضی فوق العاده زیبایی در قالب ترجیع بند به نام «به گلگشت جوانان» می سراید که بعدها ترانه-سرود ِ آن توسط گروه کر انجمن دانشجویان ایرانی در مونیخ اجرا شده و سپس در مجموعه سرودهای ماندگار کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی منتشر می شود: به گلگشت جوانان / یاد ما را زنده دارید ای رفیقان / که ما در ظلمت شب / زیر بال وحشی خفاش خون آشام / نشاندیم این نگین صبح روشن را / به روی پایه ی انگشتر فردا / و خون ما / به سرخی گل لاله / به گرمی لب تب دار عاشق / به پاکی تن بی رنگ ژاله / ریخت بر دیوار هر کوچه / و رنگی زد به به خاک تشنه ی هر کوه / و نقشی شد به فرش سنگی میدان هر شهری / و این است آن پرند نرم شگرفی / که می بافید / …
اما باید توجه نمود که هرگز نباید انتظار داشت که در تمام لحظاتی که جامعه سیاسی ست، هر شعری که سروده می شود سیاسی باشد.
سال ۱۳۴۶ قتل تختی رخ میدهد. در این سال، خبر مرگ جهان پهلوان تختی از رسانه ها پخش می شود و مردم، خبر را به هم می رسانند. تجمعات بسیاری توسط مردم صورت می گیرد. دانشجویان در خیابانها شعار میدهند و حتی خواستار مجازات مسببین یا قاتلین احتمالی تختی می شوند. هفتهنامه طنز و کاریکاتور «توفیق» در آن زمان با اشاره به مرگ تختی می نویسد: تختی خودکشی شد! شعر فاتح خون (یا جهان پهلوان) سروده ی «شهرام دانش» توسط آهنگی از بابک بیات با صدای عارف، تبدیل به ترانه می شود: ببين ای خاک گورستان عزيزی پيش تو خفته / که قلب سرخ ايمان بود / تهمتن پهلوانی که نيفتاده به خاک هرگز / کسی که مرد ميدان بود / ببار ای ابر خون باران به سوگ پهلوان ما / براي فاتح خفته يل بی مرگ ميدان ها / کسی که با قيام خويش ميان دشنه و دشمن / سکوت شهرو ويرون کرد / کسی که در شب وحشت تن يخ بسته ی ما را / به رنگ آتش و خون کرد…
سال ۱۳۴۸ تظاهرات خیابانی دانشجویی علیه سیاست کمربندی کردن خطوط اتوبوسرانی و افزایش قیمت بلیط اتوبوس ها شکل می گیرد که در آن دانشجویان دست به اعتراضات وسیعی می زنند. درگیری با پلیس در مقابل دانشگاه آغاز می شود. دانشجویان چندین اتوبوس را به آتش می کشند. در این درگیری پلیس عده یی را مجروح می کند. پیرو این اعتراضات مردم نیز در مراکز شهر به اتوبوسها حمله می کنند و خواهان لغو افزایش قیمت می شوند. رژیم نهایتاً مجبور می شود قیمتها را به حالت قبل بازگرداند. این اعتراضات دانشجویان بیش از پیش شکل سیاسی بخود می گیرد و رژیم را مجبور به آزادی بازداشت شدگان می نماید. در اسفند همین سال نیز تعداد ۴۰۰۰ کارگر پالایشگاه آبادان علیه طرح طبقه بندی مشاغل دست به اعتصاب می زنند که ۲۰ روز به درازا می کشد. سرانجام این اعتصاب با موفقیت پایان می پذیرد و حتی دولت مجبور می شود حقوق دوران اعتصاب را به آنان پرداخت نماید. این فضای ملتهب جامعه تأثیر خود را بر سرودن اشعار بسیاری از ترانه های اعتراضی بر جای می گذارد که از آن جمله می توان به شعر «شیاد» از فرهنگ قاسمی اشاره کرد که بر اساس آن ترانه یی زیبا توسط فریدون فروغی، بعنوان آهنگساز و خواننده پدید می آید: رنج و عذاب از من / شنگی و شاب از تو / خون جگر از من / موی خضاب از تو / آی شیاد میخوای بمونی تو / اما صبر که بره می دهم جزای تو / کار و تلاش از من / راحت و خواب از تو / کاسه خون از من / تنگ گلاب از تو / آی شیاد میخوای بمونی تو / اما صبر که بره می دهم جزای تو / سوز و گداز از من / عمر دراز از تو / لطف و صفا از من / رنگ و ریا از تو / آی شیاد میخوای بمونی تو / اما صبر که بره می دهم جزای تو
مقاله ادامه دارد
متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۵۴ در فرمت پی دی اف:
نظرات شما