تأثیر متقابل “جامعه” و “شعر ِترانه” بر یکدیگر (از جنبش مشروطه تا کنون)

مقدمه: جهت توضیح تأثیر متقابل جامعه و شعر ترانه بر یکدیگر ابتدا باید دانست که شعر ترانه چیست و چه تفاوتی با خود ِ ترانه دارد و وجوه اشتراکشان کجاست؟ برخی به‌اشتباه ترانه را معادل شعر می‌دانند و مختصات هر دو را یکسان می‌پندارند، حال‌آنکه شعر و ترانه دو رشته متفاوت هستند، که در عین افتراقات، اشتراکات زیادی نیز با یکدیگر دارند. در زیر توضیحاتی درباره هریک ارائه می‌شود. این توضیحات در اینجا البته تنها از منظر “موسیقی” ِ هر یک از آنان ارائه می‌شود وگرنه تفاوت آن‌ها بیش‌ازاندازه ای است که بیان می‌گردد.

شعر: شعر پدیده یی ست هنری برای انتقال یک مضمون معین که حاوی مجموعه ی کلمات و واژگانی ست که هر یک از این واژگان در درون خود دارای موسیقی معینی ست و این موسیقی از طریق قرار گرقتن هجاها یا سیلاب های بلند و کوتاه که الزاما در درون هر کلمه وجود دارد، ساخته می شود، ادای مجموعه ی این هجاها نغماتی را تولید می کند که به آن “موسیقی درونی” شعر گفته می شود، مثلا “یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا” که خود به تنهایی دارای موسیقی درونی ست (بر وزن مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن)  . بهمین جهت “شعر” برای پدیدار شدن نیاز به “موسیقی بیرونی” ندارد و می تواند بصورت کاملا مستقل ساخته و ارائه شود. در عین حال شعر (و بویژه شعر عروضی) بر اساس قوانین معینی از نظر ساختارموسیقایی نگاشته می شود.

ترانه: ترانه نیز یک اثر هنری ست برای انتقال یک مضمون معین که علاوه بر داشتن کلمات و واژگانی که در درون هریک از آنها همان هجاها و سیلاب ها قرار دارد، و مجموعه ی آنها “موسیقی درونی” واژه ها و سپس جملات را می سازد، نیاز مبرم به “موسیقی بیرونی” نیز دارد تا شکل بگیرد و برای اینکه کامل شود و به یک ترانه تبدیل شود، نیاز به خواننده یی دارد که آنرا عرضه کند. در اینجا “ترانه‌سرا” معمولاً به نویسنده کلمات ترانه یا شعر ترانه گفته می‌شود که البته اطلاق نادرستی ست. ترانه به عنوان یک پدیده ی هنری، زمانی “کامل” شده و ترانه نامیده می شود که دارای همه ی عناصر سه گانه اش در یک کل واحد باشد. این عناصر شامل کلمات آهنگین (شعر)، موسیقی بیرونی و عرضه کننده (خواننده) است. تنها در این صورت است که محصول هنری تولید شده “ترانه” نام دارد.

تفاوت: تفاوت اصلی میان این دو، در حقیقت در نوع ارتباطی است که با مخاطب برقرار می‌کنند. ترانه با اجرای موسیقی به گوش مخاطبان می‌رسد و شعر، زیبایی خود را در اساس بدون نیاز به آهنگساز و اجرا کننده به مخاطبان انتقال می‌دهد.

اکنون جهت توضیح تأثیر متقابل جامعه و شعر ترانه بر یکدیگر، بدلیل دامنه ی گسترده ی مبحث، ناگزیریم موضوع را تنها به “ترانه های اعتراضی” محدود کنیم و ثانیا محدوده ی زمانی برای آن تعیین نماییم.

 

بخش اول – از انقلاب مشروطه در ۱۲۸۴ تا کودتای رضا خان در ۱۲۹۹

 

پیش از پرداختن به موضوع ترانه سرایی در جنبش مشروطه نگاه کوتاه نمونه واری می افکنیم به دوره های قبل از جنبش که عمدتا جامعه در سکون و آرامش سیاسی به سر می برد و شعر ترانه ها نیز متناظر همان دوران سروده میشد مثلا دوره ی ۳۷ ساله ی حکومت فتحعلیشاه که عمدتا دوره ی سکون مبارزاتی است، از نظر هنری و ادبی دوره ی بازگشت شعر به مدح و ثنای سلاطین و روحانیت است. مضامین عمدتا فردی ست، در وصف بزم و عیش و نوش با خمیرمایه یی از تغزل و تشبیب است، و به ندرت در توصیف جامعه و فضای اجتماعی است، امری که تنها با ظهور مشروطیت و پیدایش افکار آزادیخواهی، شکل معین و ثابتی به خود گرفت، در افواه جاری شد. میرزا عبدالوهاب نشاط اصفهانی شاعر معروف دوره ی فتحعلیشاه چنین می سراید: آنجا که منم جز تو نباشد دگری / از لب خبری باشد و از دل اثری / کو لب که در آن سخن گذارد قدمی / کو جان که در آن طلب نماید گذری؟

شعرای دیگر این دوره نیز از صبا گرفته تا وصال شیرازی جملگی اشعار خود را در جنین مضامینی یا مضامین درباری می سرودند.

 

در نیمه ی اول دورة حکومت ۴۸ ساله ی ناصرالدین شاه شعرای درباری همچنان به سرودن اشعاری در قالب قصیده در مدح و ثنای سلطان جهت دریافت صله می پرداختند که از جمله ی آنان می توان میرزا عبدالله شهاب، فروغی بسطامی و قاآنی شیرازی را نام برد. سپس در نیمه دوم حکومت ناصری ترانه‌های خودجوش عامیانه و اعتراضی در فضای جامعه طنین ‌انداخت و مردم با زمزمه ی مداوم آن، ستون‌های استبداد را می‌لرزانده اند. “عبدالله مستوفی” برخی از آنان را در یادداشت‌های خود آورده است. وی می نویسد: ناصرالدین شاه، که به تمسخر، به «شاه کج کلاه» ملقب شده بود، در سال قحطی (۱۲۴۹ – ۱۲۵۰هجری شمسی)، بدون توجه به اوضاع نابسامان جامعه و دشواری‌های زندگی مردم، به سفر کربلا میرود، بهمین جهت مردم به محض اطلاع از این سفر، در ترانه ی زیر وی را بشدت مورد نکوهش قرار می دهند:

«شاه کج کلاه/ رفته کربلا/ نان شده گران/ یک من یک قران/ما شدیم اسیر/ از دست وزیر/ از دست وزیر….»

و در ترانه ی دیگری «ظل‌السلطان» ( مسعودمیرزا ظل‌السلطان فرزند ناصر الدین شاه) مورد هجو قرار می گیرد:

«ستاره کوره، ماه نمی‌شه/ شازده لوچه، شاه نمی‌شه! / کفشاتو گیوه کردی/ خواهرتو بیوه کردی!”

و باز در ترانه ی دیگری داستان ِ بردن «لیلا» دختر “کنت دمونت” رئیس ایتالیائی نظمیه ی تهران در دوره ی ناصرالدین شاه، به «چال سیلابی»، اینطور بیان می شود که نیشی از این راه به حامیان استبداد زده شده باشد: لیلی را بردند چال سیلابی / براش خریدند سیب و گلابی / لیلی را بردند حمام گلشن / کنت بی غیرت چشم تو روشن”.

این‌ها ولی هنوز کیفیت و صلابت ترانه‌های واقعاً اعتراضی را ندارد. شعر‌ها بسیار نازل و سخیف سروده شده است، با این وجود نمایانگر صدایی ست که سالها بعد به فریاد بدل خواهد شد.

 

“جنبش مشروطه اصولا دو هدف اصلی را دنبال می کرد: اجتماعی و ملی. از لحاظ اجتماعی در نظر داشت نظم اجتماعی موجود را تغییر دهد،  قدرت مطلقه ی نظام فئودالی را براندازد و حکومت پارلمانی را جانشین آن کند. از لحاظ ملی نیز می کوشید استعمارگران روس و انگلیس را از کشور بیرون کند و از سرمایه داری ملی در برابر ضربات کوبنده ی سرمایه داران غرب حمایت کند و در تقویت آن بکوشد. در این جنبش تمام طبقات و گروه های اجتماعی آز کارگران گرفته تا دهقانان، حتی کودکان و زنان به نسبت آگاهی طبقاتی خویش شرکت داشتند، ولی نقش تجار و پیشه وران از همه پررنگ تر بود”. (۱)

در ارزیابی دقیق تر از جنبش مشروطه و نقش موسیقی و ترانه در آن، باید نگاهی عمیق‌تر به دینامیک‌های اجتماعی و اقتصادی حاکم بر جامعه ی آن دوران انداخت که مجال آن در این نوشته نیست. تنها می توان اذعان داشت که اجتماعات انسانی اساساً در چارچوب معیارهای اقتصادی شکل می‌گیرد. بعبارت دیگردر ساختار انقلاب مشروطه، موسیقی و ترانه ی اعتراضی، نه تنها به عنوان وسیلهٔ اعتراض هنری به حاکمیت سیاسی موجود است بلکه به عنوان یک زبان انقلابی توسط عناصر طبقات فرودست جامعه معرفی می‌شود که خواهان تغییر اساسی وضع موجود اند. از اینرو هنرمند به عنوان یک نخبهٔ فرهنگی و اجتماعی، وظیفه دارد که نقشی بسیار فعّال در تحولات اجتماعی داشته باشد. ابوالقاسم عارف قزوینی به عنوان چاوش بلند بانگ آزادی، علاوه بر ایجاد هویت و تشخص انقلابی، در تشویق توده ها به مبارزه طبقاتی و بسط حقوق انسانی، عنصری فعّال برای نقدهای عمیق به نظام حاکم است. او به عنوان آینه‌ای در برابر آرزوها و امیدهای مردم دوران خود شناخته می‌شود، حتی در آثار عاشقانه‌اش نیز از تم و اندیشهٔ اجتماعی حذر نمی کند. او اصرار به حفظ آزادی دارد، با خودکامگی به مبارزه برمی خیزد و در تحقق عدالت از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کند.

 

ادیب الممالک فراهانی (۱۲۳۹۱۲۹۶) شاعرو ادیب و روزنامه نگار دوره مشروطه در شعر اعتراضی ولی مذهبی خود که در قالب مسمط سروده شده و بعدها شکل ترانه به خود گرفته است، بنام “برخیز شتربانا” چنین می سراید:

برخیز شتربانا بربند کژاوه / کز چرخ عیان گشت همی رایت کاوه / از شاخ شجر برخاست آوای چکاوه / وز طول سفر حسرت من گشت علاوه / بگذر به شتاب اندر از رود سماوه / در دیده ی من بنگر دریاچه ساوه / وز سینه ام آتشکده پارس نمودار /

ماییم که از پادشهان باج گرفتیم / زان پس که از ایشان کمر و تاج گرفتیم / دیهیم و سریر از گهر و عاج گرفتیم / اموال و ذخائرشان تاراج گرفتیم / وز پیکرشان دیبه و دیباج گرفتیم / ماییم که از دریا امواج گرفتیم / وندیشه نکردیم ز طوفان و ز تیار.

 

عارف قزوینی (۱۲۵۹ – دوم بهمن ۱۳۱۲ شاعر، موسیقی دان و ترانه سرا) در دیوان خود و در مقدمه‌ یی بر تصنیف معروف «از خون جوانان وطن» میگوید: این تصنیف در دوره دوم مجلس شورای ایران در تهران ساخته شده‌است. بواسطه عشقی که حیدرخان عمواوغلی بدان داشت، میل دارم این تضنیف به یادگار آن مرحوم طبع گردد. این تصنیف در آغاز انقلاب مشروطه ایران بیاد اولین قربانیان آزادی سروده شده‌است.

“از خون جوانان وطن لاله دمیده / از ماتم سرو قدشان سرو خمیده / در سایۀ گل بلبل ازین غصه خزیده / گل نیز چو من در غمشان جامه دریده / خوابند وکیلان و خرابند وزیران/ بردند به سرقت همه سیم و زر ایران/ ما را نگذارند به یک خانه ویران/ یارب بستان داد فقیران ز امیران…”

و سپس توده ها را ترغیب می کند که در مقابل دشمن استقامت کنند:

“از دست عدو، ناله ی من از سر درد است/ اندیشه هر آن کس کند از مرگ، نه مرد است/

جانبازی عشاق نه چون بازی نَرد است/ مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است…”

عارف در ترانه “قید نقاب”  که خود شاعر و آهنگساز آن ست به حجاب زنان اعتراض می کند و می‌گوید:

«تا رخ ات مقید نقاب است/ دلم چو پیچه‌ات به پیچ و تاب است/

مملکت چو نرگس ات خراب است/ چارة خرابی، انقلاب است…!»

 

ملک الشعرا بهار (۱۸ آذر ۱۲۶۵ – دوم اردیبهشت ۱۳۳۰)، شاعر دیگری ست که در این بازه ی زمانی، در سن بیست سالگی در سال ۱۲۸۵ شمسی به مشروطه خواهان آن دوران پیوست. و گفته میشود که شعر “مرغ سحر” او اگرچه مربوط به همین سال است و در “روزنامه خراسان” بدون امضا چاپ شد، ولی برای اولین بار در سال ۱۳۰۶ در روزنامه ی ناهید به نام خود او به زیورطبع آراسته شد و پس از چندی توسط ملوک ضرابی به شکل ترانه اجرا گردید. شعر مرغ سحر که لحن انقلابی ولی میهن پرستانه دارد، درعین سادگی ِ بیان، برای آن زمان بسیار غنی و پر محتواست:

مرغ سحر ناله سر کن/ داغ مرا تازه تر کن/ زاه شرربار،این قفس را / برشکن و زیر زبر کن/ بلبل پر بسته ز کنج قفس درا / نغمه آزادی نوع بشر سرا / وز نفسی عرصه ی این خاک توده را / پر شرر کن.

ادامه دارد…

(۱) “عبدالحسین ناهیدی آذر: نویسنده ی تبریزی. دنیای اقتصاد شماره ی ۳۲۶۶ بتاریخ ۱۹ / ۵ / ۱۳۹۳

 

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۴۵  در فرمت پی دی اف:

 

POST A COMMENT.