من درمیانه راه مدرسهام
بچه که بودم، خرس قهوهای را میدیدم. زیر پتوی کهنه و کوتاه من میخزید. میخواست دل و رودهام را بیرون بکشد. به پهلو میچرخیدم. خودم را جمع میکردم اما بازهم به شکم من چنگ میزد. قطرههای بارانی
بچه که بودم، خرس قهوهای را میدیدم. زیر پتوی کهنه و کوتاه من میخزید. میخواست دل و رودهام را بیرون بکشد. به پهلو میچرخیدم. خودم را جمع میکردم اما بازهم به شکم من چنگ میزد. قطرههای بارانی
دیروز ۳۱ شهریور انفجاری در معدن زغالسنگ معدن جو در طبس به وقوع پیوست. تا این ساعت یعنی حدود ۳۰ ساعت پس از انفجار اعلامشده است که ۵۲ نفر از کارگران جانشان را ازدستداده، دهها نفر زخمی و حدود ۱۷
چشم که باز کردیم خود را تحت سیطره حکومتی سرکوبگر یافتیم. سرکوب هر نوع فعالیتی که رهایی از نظام طبقاتی را ممکن میکرد در دستور کار قرارداشت و این در حالی بود که ما کارگران و زحمتکشان بیش از اقشار
اگرچه بحرانهای دورهای همزاد نظام سرمایهداری است و تا این نظام به حیات نکبتبار خود ادامه میدهد از آنها خلاصی نخواهد یافت، اما بحران در نظام سرمایهداری مذهبی جمهوری اسلامی از جنسی دیگر است
خورشید که میآید، تمام زندگی را با خودش میکشاند در رگههای پیدا و ناپیدای هستی. ازدو حفره طلایی چشمانش برزمین نورمیگستراند. میتوانی سرخی رنگ خورشید را در رگهایت ببینی. صبح ازشوق درخشش نور در
داستان یک کتاب «بیوهها» یا «ناپدیدشدگان»؟ ابتدا داستان خود کتاب، و بعد موضوع و محتوای کتاب. بهمن دارالشفا، یا احمد گلشیری. اریک هولمان، یا آریل دورفمن؟! آریل دورفمن متولد ۶ مه ۱۹۴۲، بوئنوس آیرس
هرگاه به تو که نگاه میکنم، میبینم تمامیت دلتنگی غربت یک غروب درحفره های چشمانت ته نشین شده است. همانند برگی سبک از شاخههای شکسته هراس داری. از روشنایی روز که درچشمت میتابد و اعلام میکند شب
صبح جمعه بود. مردم تصمیم گرفته بودند درخانه بمانند. من اما به خاطردیدن فلاکت جمهوری ورشکسته اسلامی بیرون رفتم. درقدم اول باید بگویم که خلوتی خیابانها چشمگیربود. اگر ازگوشه وکناری، کسی
پنجره را باز میکنم، پشت دروازههای شهر، سکوت مبهمی است. در دیدگاهم کوه باوقار و سربلندی ایستاده است. باد بر سرکوه میکوبد. کوه پرصلابت اما پشت باد را به خاک میمالد. زیر نور رنگپریده مهتاب، در
برای دیدن دوست دوران سربازیام، روز پنجشنبه به یکی از شهرها سفر کردم. آقایی از درون کافیشاپ متوجه من شد، درحالیکه چشمان من همروی او افتاده بود، دوست همدورهای سربازیام. با لبخند بزرگی بر
نظرات شما