ادبیات

نه به اعدام

قلمم را بر می‌دارم بر زخم‌هایم مرهم می‌نهم تا از آذرخش میهن بگویم اینجا شب است سکوت چشم‌ها پر از ساچمه دست‌ها پر از تاول کار کار کار گیسوان زنان در زندان جهالت خسته خسته خسته شعرهای ارغوانی با

دوستاق

بیر قارا  سللودا   قالیرام دیوارلاری  گونش  تامارزدی یادا سالیرام کچن  کجنی یاپراق کیمی  اسیرم فکریم  اوچور  اوچور  اوزاقلارا ماوی گوزلی  انامی  گوریم دیر کی سن  دیالکتیک  فلسفه‌ سین  اینا مش 

گل سرخ

گل سرخ است چه در بهار چه در پاییز ولی من در سیاهکل گل سرخی دیدم که در زمستانی سرد بذر افشانی کرد و همانند سرو سرافراز ایستاده مرد رسم چنین بود و ریشه در خاکی افکند که از آن روئیده بود و غنچه 

به یاد خاوران وخاورانهای سراسر ایران

سال سیاه سال غروب تلخ سال سیاهی ودرنگ سال سکوت و وهم سالی که جنون ازپنجره های نیمه باز به درون می خزد سالی که اشتیاق دردهلیزهای تار درنهفت شب به خون‌ نشست، سال اندوه سال حزن سال آرزوی رو به‌شکست

سربداران

اینجا شب است و سیاهی اشک است و گرسنگی در کوچه های تاریک و دلتنگ نه سرودی نه بوی بهاری دشت ها سراسر از لاله های سرخ دیریست آوازها خشگیده در گلو خستگی از چشم های خسته پیداست دیگر نشانی از هیاهوی

باز ماندگان سیاهکل

در تمامی زندانهای سرمایه شکنجه شدم با تمامی مبارزین تیر باران شده در خاورانهای کردستان سر بر افراشته ققنوس وار ترانه نان آزادی خواندم بدون دهان بند برای کودکان پا برهنه بی لانه سوختم در جمهوریت