مضحکه انتخاباتی در ایالات متحده به نفع ترامپ به پایان رسید. سیرکی که تحت عنوان انتخابات از ماهها پیش در صدر اخبار و رویدادهای جهان قرارگرفته بود، به روشنی به تودههای مردم جهان نشان داد که در جامعه سرمایهداری، انتخابات، فریبی بیش نیست. هر چند سال یک بار، نماینده آن جناحی از طبقه حاکم قد علم میکند و به قدرت میرسد که در آن لحظه مشخص بتواند بیشترین منافع طبقه حاکم را تامین کند.
سرمایه داران و انحصارات آمریکائی با تزریق ۱۶ میلیارد دلار – بیشترین هزینه انتخاباتی در تاریخ ایالات متحده- این نمایش را به راه انداختند وبا ابن که دهها میلیون تن از مردم زحمتکش دغدغه شان برخورداری از کار و رفاه و درمان و میلیونها زن، برخورداری از آزادیهای فردی، چون حق سقط جنین است، سرانجام فردی که دهها پرونده فساد، تجاوز و کلاهبرداری مالیاتی از وی برملا شده است، فردی راسیست، شارلاتان ، لوده و زن ستیز به نمانیدگی از حزب جمهوریخواه به قدرت رسید. ترامپ با این ویژگیها البته چهره واقعی نظامسرمایه داری و مضحکهای به نام انتخابات را برای میلیونها تن در ایالات متحده و در جهان عریان(تر) کرد.
با این حال، پیروزی حزب جمهوریخواه و قدرت گیری مجدد ترامپ در ایالات متحده غیرمنتظره نبود. نظام سرمایهداری در هر برهه تاریخی، برای حل بحرانهای سیاسی و اقتصاد اش، نسخهای میپیچد و برای پیشبردش، این یا آن جناح سیاسی را به روی کار میآورد. در دوران ریگان، جهانی سازی و نئولیرالیبسم، با استثمار و بهره کشی از نیروی کار ارزان در اقصا نقاط جهان در دستور کار قرار گرفت. اما بحرانهای نظام سرمایهداری نه تنها حل و یا تعدیل نشدند بلکه به شکلی وسیعتر و عمیقتر و در هیبت بحرانهای لاینحلتری سرباز کردند. دیگر آن راه حل، چاره ساز نبود. از همین رو ست که طی سالهای اخیر، افراطیترین جناحهای سرمایهداری به صحنه آمدند و در برخی کشورها در تشکیل دولتهای شبه فاشیستی نیز شرکت کردهاند. ایالات متحده نیز نه تنها از این امر مستثنی نیست، بلکه به واسطه نقش مهم آن در جهان سرمایه داری با شتاب بیشتری این روند را طی کرده است. از همین روست که تبعات سیاسی- اقتصادی این سیاستها صرفا محدود به منافع طبقه حاکم در ایالات متحده نیست و کل نظام سرمایه داری از این تبعات، متاثر خواهند شد و در ادامه با بحرانهای جدیدتری مواجه خواهد شد.
این تبعات کدامند؟ سیاستهای داخلی و خارجی ترامپ در دور دوم ریاست جمهوریاش عمدتا مبتنی بر همان شعاری خواهد بود که در سال ۲۰۱۶ و در اولین دور ریاست جمهوریاش مطرح کرد: «اول آمریکا»! این شعار پوپولیستی و عوامفریبانه، در واقع حرف رمزی است برای حفظ جایگاه جهانی امپریالیسم آمریکا در شرایطی که از سوی رقیب قدرتمندی نظیر چین مورد تهدید قرار گرفته است. کنار گذاردن سیاست نئولیبرالی و جهانیسازی و در دستور کار قرار دادن سیاست اقتصادی «پروتکسیونیسم» ، اولویت دادن به منافع انحصارات و سرمایه داران داخلی، از طریق مجموعهای از اقدامات ، نظیر وضع تعرفههای سنگین بر واردات کشورهای دیگر- به ویژه رقبایی چون چین و اتحادیه اروپا-، تلاش برای برهم زدن توافقنامههای اقتصادی منطقه ای نظیر قرارد تجاری «نفتا»، کاهش مقررات و مالیات برای صنایع و انحصارات بزرگ آمریکائی و تشویق به بازگشت سرمایههای انحصاری است که در دوران «جهانی سازی» بدنبال نیروی کار ارزان در سایر نقاط جهان سرمایه گذاری شده بودند.
«پولیتیکو» یکی از اتاق فکرهای اتحادیه اروپا در مطلبی پیرامون پیآمدهای انتخاب ترامپ برای اروپا، چنین نوشته است:”پیروزی ترامپ تأثیر غیرقابلانکاری بر تمام حوزههای سیاست اتحادیه اروپا، از قیمتگذاری دارو تا فناوریهای سبز و استانداردهای هوش مصنوعی، خواهد داشت.” همین منبع در جائی دیگر، در مورد وضع تعرفهها از سوی ترامپ نوشته است: “ترامپ وعده داده مشاغل را به آمریکا بازگرداند و دوستان و دشمنان را با تعرفههای همهجانبه ۱۰ یا ۲۰ درصدی (و تا ۶۰ درصد برای کالاهای وارداتی از چین) مجازات کند. هرچند اقتصاددانان هشدار دادهاند که این کار رشد اقتصادی آمریکا را مختل خواهد کرد و هزینهها برای مصرفکنندگان (آمریکائی) افزایش مییابد.”
قدرت گیری ترامپ تبعات سیاسی چشمگیری بدنبال خواهد داشت به ویژه این که در مقایسه با دور اول ریاست جمهوریاش، هم اکنون آمریکا مستقیما در دو جنگ روسیه – اوکراین و اسرائیل- حماس نقش بزرگی دارد. ترامپ، تاجر کارکشته و شارلاتانی که خود از سرمایه داران و میلیاردرهای آمریکایی است، منافع اقتصادی و معامله و قرارداد را همواره بر سایر امور ارجح میداند. لذا بعید است او از ابزاری چون نوع خاصی از دیپلماسی که از طرف برخی جناح های بورژوازی در مقاطعی برای پیشبرد منافع شان بکار برده میشد، استفاده کند. او یا معامله و تجارت و چانه زنی میکند یا شخم میزند و یک تنه جلو میرود. بی جهت نیست که اتاق فکر اروپا از او به عنوان متحدی «غیرقابل پیش بینی» نام میبرد و برخی دیگر از مفسران بورژوازی او را «بی کله» مینامند.
ترامپ در مورد جنگ روسیه – اوکراین پیشتر وعده داده بود در صورت به قدرت رسیدن، تکلیف این جنگ را روشن خواهد ساخت. دو روز پس از انتخابات چنین گفت: “تمرکز دولت آینده آمریکا برقراری صلح در اوکراین است نه پس گرفتن سرزمینها.”او با این عبارت به اوکراین گوشزد کرد که قرار نیست در مذاکرات صلح مثلا صحبتی از بازپس گیری «کریمه» در میان باشد، این خاک از دست رفته و باید این امر را پذیرفت.
چنانچه این سیاست ترامپ در مورد جنگ روسیهـ اوکراین عملی شود، قطعا تبعات اقتصادی و سیاسی و نظامی سنگینی برای اتحادیه اروپا دربر خواهد داشت. ترامپ همچنین بر سر هزینههای ناتو که در حال حاضر عمدتا توسط ایالات متحده تامین می شود نیز مانورهایی خواهد داد که اتحادیه اروپا را در تنگناهای بیشتر سیاسی و دفاعی قرار خواهد داد.
ترامپ در خاورمیانه نیز از قِبَل تجارت و معامله بیشتر سود خواهد برد تا راه اندازی جنگ (بیشتر). گرچه بر حمایت تمام و کمال از اسرائیل ادامه خواهد داد، اما خواهان شعله ورترشدن جنگ نیست. در رابطه با ایران فشارهای سیاسی و اقتصادی و تحریم های بیشتر اساس سیاستهای او را تشکیل خواهند داد.
تحریم اقتصادی سلاحی است که ترامپ همواره وحتی علیه رقبائی نظیر چین – در زمینه فن آوریهای تکنولوژیک – هم به کار میبرد.
مجموعه این سیاست ها، تنش در روابط و مناسبات ایالات متحده با اتحادیه اروپا وبهویژه تشدید تضاد با چین خواهد بود، کشوری که با سرعت به دنبال کسب نقشی هژمونیک در جهان است.
خلاصه کلام، در نتیجه مجموعه ای از تضادها و بحرانهای نظام سرمایهداری است که از درون مضحکه انتخاباتی در ایاالات متحده، ترامپ سر برآورد و به قدرت رسید. در این میان خواستها و مطالبات دهها میلیون آمریکایی که برای کار، رفاه، آزادی، بهداشت، مسکن و برخوداری از حقوق فردی، زمانی محقق خواهد شد که تودههای کارگر و زحمتکش آمریکائی بتوانند آزادانه ومستقیم، سرنوشت خود را در دست گیرند.
نظرات شما