دوسال از قیام ۲۵ آبان‌ماه ایذه گذشت  گرامی باد خاطره جانباختگان این روز

در۲۵ شهریور۱۴۰۱ بود که با کشته شدن مهسا امینی (ژینا) به دست پلیس گشت ارشاد، خیزشی علیه رژیم آغاز شد که به سرعت به همه استان‌ها کشیده شد و شکل سراسری به‌خود گرفت که تا چند ماه تداوم یافت.

صدها نفرجان باختند و چندین برابر زخمی و آسیب دیده برجا گذاشت. هزاران نفر نیز زندانی و شکنجه شدند.

پیش از خیزش ژینا، مردم خوزستان در اعتراض به کمبود آب حرکت‌های اعتراضی خیابانی داشتند که درایذه این اعتراض  شکلی رادیکال به خود گرفت و به رودررویی و جنگ خیابانی با نیروهای نظامی وانتظامی رژیم انجامید.

هادی بهمنی جوان۱۷ساله‌ از اهالی سوسن و کارگر گچ‌کار در جریان این اعتراضات تابستانی در تاریخ ۲۹ تیر۱۴۰۰ توسط مأموران امنیتی رژیم کشته شد.

هدایت‌الله خادمی، نماینده ایذه درمقطع ۲۴ و۲۵ آبان ۱۴۰۱ روزهایی ‌که اعتراضات مردم به خون کشیده می‌شد، گفت:”نکته مهم درباره اتفاقات  ایذه این است که مردم این شهر، برخلاف دوره‌های قبلی در سال‌های ۹۶ و ۹۸، جزو آخرین گروه‌های معترض بودند. یعنی در دو ماه گذشته، به صورت بسیار معدودی اعتراض داشته‌اند… درحالی‌که مردم این شهر از نظر معیشتی شرایط نامناسبی دارند. اهالی منطقه معضل بیکاری دارند و از نظر اقتصادی در فقر به سر می‌برند و در دوره‌های قبلی مردم ایذه در اعتراضات نقش مهمی داشتند”.

به عبارت دیگر این مردم تاکنون مدارا کرده‌اند که مانند سال‌های۹۶ و ۹۸ دست به اعتراض وسیعی نزده‌اند، این نوعی هشدار و اعلام خطر برای رژیم بود.

در ۲۴ آبان ماه، همانطور که انتظار می‌رفت، صبر مردم ایذه لبریز شد و جوانان محلات مختلف این شهر از چند سو راهی خیابان‌های اصلی شهر شدند. زد و خورد پردامنه ای صورت گرفت که کمتر سابقه داشت. از مردم کسی کشته نشد، مردم نیروی غالب در شهر شدند و به عوامل سرکوب رژیم که می شناختند حمله کردند. در همان روزها فیلم‌هایی از عوامل رژیم در شبکه‌های اجتماعی به نمایش درآمد که مردم آن‌ها را لخت و برهنه کرده بودند.

نهادهای امنیتی و نظامی سرکوبگر اعزامی رژیم یک روز بعد ۲۵ آبان، با قصد انتقام گرفتن از مردم ایذه، آنان را به گلوله بستند.

دراین یورش سنگین نظامی که در تلاقی شب و روز، در شامگاه اتفاق افتاد ۷ نفر از مردم ایذه شهید و دهها نفر زخمی شدند.

همان شبی که ماه منیر مادر کیان عزیز، پیکر فرزند دلبندش را در خانه پنهان کرده بود و درب خانه‌ی همسایه‌ها را برای یخ می‌کوبید، تا پیکر کیان عزیز را سرد نگهدارد.

شبی که بعد از به رگبار بستن ماشین پیر فلک‌ها پدر کیان تیر خورد، قطع نخاع  گردید و برای همیشه راه رفتن از او گرفته شد.

کیان نوجوانی  باهوش و خلاق بود که تنها ۹ بهار را دیده بود.

خاطره آن شب را مردم ایذه به‌خصوص خانواده‌های شهدای واقعه که عزیزان‌شان با رگبار گلوله‌های نیروهای نظامی رژیم در خون خود آرام گرفتند، از یاد نبرده و نخواهند بُرد.

شهدای واقعه ۲۵ ابان ایذه جملگی از جوانان این شهر بودند.

۱ – آرتین رحمانی نوجوان ۱۶ ساله کارگر مکانیک کار بود، “شرمنده ام مادر، می‌خواهم در راهی قدم بگذارم که شاید جوانی ام را نبینی”

۲- سپهر مقصودی تنها ۱۴ سال داشت.

۳- رضا شریعتی جوان ۲۴ ساله .

۴-  علی مولایی جوان ۲۳ ساله  که تازه داماد بود.

۵- خانم اشرف نیکبخت ۴۵ ساله.

۶-میلاد سعیدیان جو کارگر نانوائی و از مخالفان رژیم.

تبش و التهاب ایذه از آن روز تاکنون یعنی از ۲۵ ابان ۱۴۰۱، هنوز پایین نیامده است.

۴ آذر ماه، ۹ روز بعد از روزهای فراموش نشدنی ۲۴ و ۲۵ آبان، حامد سلحشور جوان ۲۲ ساله از اصفهان با خودروی شخصی خود در مسیر زادگاهش ایذه بود که در نزدیکی ایذه سپاه او را دستگیر کرده و به اطلاعات سپاه اهواز می‌برند. اطلاعات سپاه پس از ۵ روز با خانواده او تماس می‌گیرد که برای شناسایی جسد پسرتان، تنهایی به اهواز بیایید.

دنیا فرهادی (سانی) ۲۲ساله دانشجوی ایذه‌ای رشته معماری دانشگاه آزاد اهواز بود. دنیا فرهادی در روز ۱۶ آذر ۱۴۰۱ هم‌زمان با روز دانشجو در اعتراضات دانشجویی حضور یافت و با بسیجی‌های دانشگاه درگیری کلامی پیدا کرد. دنیا ساعت ۱۰ شب تماس ناموفقی با پدر خود داشت و پس از آن ناپدید شد. خانواده دنیا فرهادی پس از ردیابی گوشی تلفن همراه او، متوجه شدند که کنار پل کارون آخرین محل حضور دلبندشان بوده است. خانواده دنیا به محل می‌روند که در کنار پل با خونی ریخته بر روی زمین مواجه می‌گردند و با آزمایش‌ خون مشخص می‌شود که خون متعلق به دنیا فرهادی ‌است. تا چهار روز نیروهای امنیتی اجازه حضور غواص برای پیدا کردن این دختردانشجو را در کارون نمی‌دهند، تا این‌که جسد بی‌جان او پنجشنبه ۲۴ آذرماه ۱۴۰۱ توسط ماهیگیران پیدا شد و خانواده دنیا دریافتند که دخترعزیزشان با اسلحه دژخیمان رژیم کشته شده ‌است.

۵ روز بعد، واقعه “پرسوراخ” و لشکرکشی رژیم به این روستا اتفاق افتاد. حسین سعیدی که گفته بود “این سر برای کسی خم نمی‌شود” و محمود احمدی تک تیرانداز، در ۲۹ اذر ۱۴۰۱ در یورش پاسداران به محل استقرارشان در روستای پرسوراخ ایذه پس از مقاومتی طولانی به ‌شهادت می‌رسند، و عباس کورکوری معروف به مجاهد کورکور در حالی که زخمی شده بود، دستگیر می‌شود که هم اینک زیر حکم اعدام در زندان شیبان اهواز است.

جنگ نابرابر رژیم با جوانان ایذه‌ای با واقعه “پرسوراخ” پایان نگرفت، عوامل نظامی رژیم با تجهیزات وامکانات فراوان هم‌چنان به‌دنبال شکار جوانانند. جوانان اما با قدرت در مخیفگاه‌های خود منتظر فرصت مناسب برای رویارویی با عوامل رژیم هستند.

بیش از صد و به‌قولی ۲۰۰ نفر از جوانان ایذه دستگیر شدند که برخی از آنان زیر تیغ اعدام هستند و بیش از ده ها تن نیز هم چنان در زندان شیبان اهواز دربندند.

ایذه شهری کوچک با جمعیتی نسبتاً جوان و فشرده دارای پتانسیل وانرژی بالایی است. سال‌هاست که جوانان این شهر با فقر و بیکاری و مشکلات عدیده دست و پنجه نرم می‌کنند. بخشی از آنان آواره شهرهای دیگر و عمدتاً در کارهای پروژه ای مشغول هستند. همیشه پیاده‌رو خیابان اصلی شهر تنیده از جمعیت است. اگر روزهای ۲۴ و ۲۵ آبان‌ماه ۱۴۰۱ را سرآغاز جنگ و گریز میان جوانان ایذه با نیروهای نظامی بدانیم (چون پیش ازاین هم مشکلات سیاسی و سابقه اعتراضات ودرگیری داشته است)، هنوز فضای شهر عادی نشده است. آن‌چه در سطح، فضای شهر و زندگی عادی مردم دیده می شود، درمقیاس آن‌چه زیر پوست شهر جریان دارد، تنها بخش ناچیزی از فضای حقیقی شهر را نشان می‌دهد.

رژیم در دو سال اخیر تلاش کرد با ترفندهای سیاسی مانند برگزاری مناسبت‌ها و بزرگداشت‌های فرمایشی، از جمله بزرگداشتی که فقط در ظاهر با نام دکتر بلغاری برگزار کرد، جو شهر راعادی  نشان داده و به روزهای پیش از درگیری‌ها و کشتار خونین برگرداند. هدف اصلی رژیم، تغییر فضای سیاسی شهر است تا بتواند فاصله‌اش را با مردم کم کند، هرچند با این ترفندها تاکنون موفقیت قابل ملاحظه‌ای بدست نیاورده است.

به‌رغم تلاش‌های رژیم، بعد از فروکش کردن جنبش “زن، زندگی، آزادی” درگیری و جنگ وگریز جوانان ایذه با رژیم همچنان ادامه یافت.

کمر طهماسبی و مهدی الماسی دو تن دیگر از جوانان ایذه‌ای بودند که در تداوم خیزش سراسری ۲۵ ابانماه ۱۴۰۱ در بامداد اول شهریور ۱۴۰۲ در درگیری مسلحانه با پاسداران رژیم در ایذه جان باختند. خبرگزاری وابسته به نیروی تروریستی قدس نوشت: “روابط عمومی سپاه خوزستان اعلام کرد به‌دنبال اقدامات سازمان‌یافته اشرار مسلح و سابقه‌دار شهرستان ایذه بامداد ۱ شهریور ۱۴۰۲ با شناسایی محل اختفا و تردد این عناصر دستور لازم برای دستگیری آن‌ها صادر شد که با مقاومت مسلحانه این افراد مواجه و پس از تیراندازی متقابل ۲ نفر از این افراد کشته و ۳نفر دیگر دستگیر شدند”. در جریان این درگیری بود که کمر طهماسبی و مهدی الماسی به‌شهادت رسیدند.

پویا مولائی‌راد یکی دیگر ازجانباختگان ایذه است. خاطره پویا پُررنگ تر از آن است که فراموش شود. پویا مولائی‌راد جوانی ۲۲ ساله و پسر عموی ماه منیر مادر کیان بود. او ۲۱ خرداد ۱۴۰۲ در مسیر روستای پرچستان برای برگزاری دهمین سالگرد تولد کیان، توسط مآموران امنیتی جمهوری اسلامی و با شلیک گلوله آن‌ها کشته شد.

دامنه اعتراضات و رودررویی جوانان ایذه با رژیم، به شهرهای اطراف اصفهان نیز کشیده شد، جایی‌که خانواده‌هایی از اهالی ایذه ساکن شده‌اند.

سه جوان ایذه‌ای ساکن فولاد شهر و شهرهای اطراف اصفهان که دارای دیپلم و یا در دوره دبیرستان تحصیل می‌کردند، در ارتباط با خیزش ۲۴ و ۲۵ آبان‌ماه ۱۴۰۱ ایذه جان باختند. آروین ململی گلزاری، امیر حسین قربانی وسعید بویری، به روش‌های گوناگون توسط رژیم شکنجه وکشته شدند.

در دوم مرداد ۱۴۰۲ در روستای بیشه شیرین مرغاب، در یک درگیری مسلحانه میان جوانان عاصی با نیروهای نظامی، دو تن از اعضای نیروی نظامی رژیم ستوان یکم علی غلامی و ستوان سوم سلمان غریبی، کشته شدند و جوانی که آن دو را کشته بود با شلیک گلوله به خودش به زندگی خود نیز پایان داد.

در ارتباط با آخرین درگیری از این نوع در گزارشی از کانون حقوق بشرایران چنین آمده: “مصطفی احمدپور یکی از یاران “پرسوراخ” بود که بدنبال وقایع خونبار ۲۵ آبان‌ماه ایذه تحت تعقیب بود. رژیم تلاش کرد تا با زندانی کردن پدر و برادر مصطفی، محسن احمدپورکه هم اینک در زندان شیبان اهواز در خطر صدور حکم اعدام است، مصطفی خود را معرفی کند که موفق نمی‌شود.” سرانجام مصطفی احمدپور در روز ۲۹ تیر ماه ۱۴۰۲ در مسیر جاده یاسوج – اصفهان طی یک درگیری مسلحانه خونین که دو نفر از نیروهای نظامی، سروان و ستوان مهدی امینی و سیروس درخشان را از جان ساقط کرد، جان باخت.

درگیری‌های مسلحانه در تداوم ۲۵ آبان ماه ایذه ، بیشتر ازاین بود که اشاره شد.

عصر روز جمعه ۲۲ اردبیهشت ۱۴۰۲ اکبر لیموچی، مدیر مسئول روزنامه “توسعه جنوب” ازعوامل رژیم، دریک کافه در خیابان سلمان فارسی، با گلوله‌ای داغ توسط فرد یا افرادی سوار بر ماشین ال ۹۰ کشته شد. در شامگاه ۲۴ خرداد امسال (۱۴۰۳) در یک درگیری مسلحانه در منطقه ستارخان ایذه، ستوان یکم اصغرخلیلی مهر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد.

درگیری‌های ایذه، به‌لحاظ اهداف و آرمان متفاوت بودند، به اندازه گرایش‌های متفاوتی که میان جمعیت یک شهر محروم  ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار نفری می‌تواند وجود داشته باشد. شهری که بر آن ظلم رفت و متحمل سرکوب و کشتار گردید.

یک شهر نسبتاً کوچک چقدر باید خون بدهد؟ شهری که در آن مردمش تجربه تلخی از تبعیض، بی‌عدالتی و عدم توسعه سیاسی و اقتصادی دارند. مردمی که سال‌هاست در گرداب محرومیتی مطلق گرفتار آمده‌اند. شهری که هنوز سایه سنگین سابقه مبارزه ضد ستم ایلی درگذشته بر روان و حافظه مردمش سنگینی می‌کند.

۲۴ آبان در یک قیام و اعتراض جمعی که با قهر همراه بود، مردم اختیار شهر را بدست گرفتند و ۲۵ آبان روز شهدای قیام مردم ایذه است، روزی که خاطره آن درذهن مردم این شهر ماندگار خواهد ماند.

در این روز، شعله‌ای در قلب جوانان و خانواده‌های جانباختگان و جانفشانان مردم این دیار برافروخته شد که قلب‌شان هماره بسان کوره آتشی  فروزان بماند.

بازجویان شکنجه گر رژیم تلاش کردند تا جوانان زندانی را با شکنجه وحشیانه وادار کنند تا به سناریوی سوخته‌ی رژیم به‌عنوان عامل کشتار ۲۵ آبان‌ماه ایذه تن دهند. درحالی‌که برای مردم ایذه روشن است که نیروهای نظامی، انتظامی و لباس شخصی به فرماندهی پاسدار عیدی علیپور وعاملیت پاسدار رستم کیانی قلعه سردی (مهره شناخته شده بومی) این کشتار صورت گرفت و دیگر مسئولان حکومتی هم‌چون فرمانده سپاه ایذه، فرماندار و امام جمعه ایذه ناظر بر این کشتار بودند.

محسن رضایی از فرماندهان پیشین سپاه پاسداران و آشنا با منطقه، اولین فردی بود که یک روز بعد از واقعه، با سخنرانی در ایذه و پرت و پلاگویی درصدد تطهیر و توجیه اعمال رژیم در کشتار ۲۵ آبان‌ماه مردم ایذه برآمد.

رضایی گفت: “عوامل حادثه تروریستی ایذه در مرز ماکو دستگیر شدند، دشمنان کور خواندند. ایران هرگز سوریه نمی‌شود”.

رضایی هم‌چون گذشته به مردم دروغ گفت. رژیم  که خود عامل کشتار ایذه بود، مانند همیشه می‌خواست تا دیگران را به‌عنوان عامل این جنایت فجیع معرفی کند.

دوسال از ۲۵ آبان ۱۴۰۱ گذشت، مبارزات مردم ایذه، جوانان و خانواده‌های جانباختگان همسو با مبارزات سراسری علیه رژیم سرکوبگر وخونریز جمهوری اسلامی در عمق و گستره‌ای بیشتر رو به پیش است.

خاطره و پاسداشت ۲۵ آبان ۱۴۰۱ برای مردم این شهر فراموش ناشدنی‌ست.

ما این روز را در کنار مردم شهر ایذه و خانواده‌های جان‌فشانان و شهدا گرامی می‌داریم.

زنان و مردان جوان دردمند که آرزوی رهایی دارید، خانواده‌های زحمتکش که فقر، بیکاری، گرانی و زندگی سخت، شب و روزتان را سیاه کرده، معلمان و فرهنگیانی که استثمار و بی‌حقوقی شما را به‌ستوه آورده، همه‌ی آنان که کنجکاو و پیگیر در مسائل سیاسی – اجتماعی هستید و از نبود آزادی دررنج هستید!

بیایید در کنار یکدیگر، همراه کارگران و زحمتکشان، با مبارزه مستمر به فعالیت‌های خودمان شکل سازماندهی شده ومنظم‌تری بدهیم.

ما اعتقادمان براین است که با کار سیاسی و فرهنگی هدفمند می‌توان هسته‌های فعال در محیط کار، زندگی و محلات، درآموزشگاه‌ها و مراکز فرهنگی ایجاد کرد و از این طریق یک کانون اصلی و فراگیر را با راهکار مخفی بوجود آورد.

وجود هسته‌های سه و دو نفره و یا حتی درشرایط سخت سرکوب، فعالیت به‌طور انفرادی  یک ضرورت است. فرد انقلابی باید همواره آماده  و در خود‌سازی فعال باشد، تا درشرایط لازم بر اساس ابتکار فردی بتواند تاثیر خود را بر شرایط و محیط اجتماعی بگذارد. این وظیفه‌ی همه ماست.

با تلاش و حضور خود به مبارزات اجتماعی، به مبارزه سراسری کارگران، زحمتکشان و خانواده‌های شهدا وجان‌فشانان به‌طورمتحد دامن زده و از آن‌ها حمایت کنیم، تا بتوانیم بر اوضاعی که هرروز بدتر می شود غلبه کنیم، اوضاعی که ما را وارد مبارزه‌ای بین مرگ وزندگی کرده است.

بیایید برای تغییر اوضاع، به مبارزه و فعالیت مشترک خود شکلی مستمر، پیگیر وسازمان‌یافته بدهیم.

بیاییم در سالروز ۲۵ آبان‌ماه روز جان باختن کیان عزیز و دیگر عزیزان جانباخته، خاطره این عزیزان را بار دیگر گرامی بداریم. یاد و خاطر آن جانفشانان هماره زنده باد.

 

هسته کارگری حمید اشرف – فعالان کارگری جنوب

۱۸ آبان‌ماه ۱۴۰۳

پیروز باد انقلاب

زنده باد سوسیالیسم

نابود باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی وسرمایه داری جهانی

 

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۹۵  در فرمت پی دی اف:

 

POST A COMMENT.