گزارشی از داخل کشور پیرامون توقیف ماشین برای حجاب

از کرج برمی‌گشتم. سوار ماشین پرایدی بودم که به غیر از من دو مسافر زن دیگر هم داشت. راننده قصد داشت بنزین بزند. ابتدای ورودی پمپ‌بنزین پلیس جوانی با بی‌سیم ایستاده بود. داخل جایگاه پمپ‌بنزین شدیم و در صف بنزین قرار گرفتیم. همان پلیس به‌طرف ما آمد و به شیشه ماشین زد. کارت ماشین و کارت ملی راننده را خواست. راننده پرسید برای چی؟ چیزی شده؟ تکرار کرد کارت ماشین و کارت ملی رو بده. حاضر نبود در ازای گرفتن کارت توضیحی بدهد. کارت‌ها را گرفت و رفت. پلیس دیگری با موتور کنار ماشین ایستاد و به یکی از مسافرینی که جلو نشسته بود گفت برو عقب و به پلیس جوان گفت برو جلو بنشین. قرار شد دنبال پلیس موتورسوار برویم. راننده از پلیسی که در صندلی جلوی ماشین نشسته بود دوباره پرسید. موضوع چیه چرا باید بریم کلانتری؟ ما مسافرین هم پرسیدیم ولی جواب نمی‌داد. پرسیدم حتی نباید بدونیم چه اتفاقی افتاده که دارید ما رو می‌برید کلانتری. گفت من کاره‌ای نیستم. تو کلانتری متوجه خواهید شد. در این مملکت هیچ‌کس کاره‌ای نیست.

کلانتری نزدیک بود. سریع رسیدیم. بیرون کلانتری من به دو مسافر دیگر اشاره کردم که با من همراهی کنند و گفتم پس ما همین‌جا پیاده می‌شویم. گفت کسی پیاده نمیشه و اجازه نداد من و دو مسافر دیگر پیاده شویم. ماشین از درب بزرگ آهنی در کوچه‌ای فرعی و خلوت وارد کلانتری شد. در حیاط کلانتری ما را نگه داشتند و راننده را داخل بردند. ده دقیقه‌ای گذشت تا این‌که راننده برای بردن مدارک ماشین از داخل کلانتری بیرون آمد. برای ما توضیح داد که ماشین مسافر بی‌حجاب داشته و باید توقیف شود. پرسیدم پس چرا ما را داخل کلانتری نگه‌داشته‌اند گفت نمی‌دانم. هر سه ما مسافرین زن بودیم و متوجه شدم برای ترساندن ما و گرفتن درس عبرت، ما را بیرون پیاده نکردند.

بیش از نیم ساعت طول کشید که راننده آمد. برگه‌ای به او داده بودند که فردا دادگاه برود. راننده ناراحت بود. ماشین وسیله امرارمعاش او بود. حداقل دو هفته ماشین نخواهد داشت. جدا از این معلوم نیست چقدر باید جریمه بپردازد. یک نفر نزدیک آمد و ما را از در دیگری به بیرون کلانتری هدایت کرد. هنگام خروج پشت سر راننده و دو مسافر زن حرکت می‌کردم. این درب کلانتری به جاده باز می‌شد. یکی از مأموران بدون مقدمه به ما گفت ما هم راضی به این کار نیستیم. ما هم دوست نداریم مردم رو اذیت کنیم. می‌خواست به ما بگوید که خودش هم دل‌خوشی از این کار ندارد و از او دلخور نباشیم. به صورتشان نگاه کردم. یکی لبخند زد. گفتم این شرایط که برای مردم درست کردند و مردم را اذیت می‌کنند خنده داره؟ گفت نه اصلاً خانم ما خودمون ناراحتیم خنده من تلخ خنده است. اصطلاحی بود که به کار برد. ادامه داد همین دوستم دخترعمویش رو با بچه کوچک تو ماشین برای حجاب گرفتند هرچی گفته بچه من مریض است و دارم می‌برمش دکتر اعتنایی نکردند و ماشین‌رو توقیف کردند و زن و بچه را مثل شما وسط همین جاده پیاده کرده‌اند. آن‌یکی گفت از فامیل‌های خود ما خیلی گرفتند. ما هم از این شرایط ناراحت هستیم. گفتم خوب معلوم است شما هم از مردم هستید از جای دیگری که نیامده‌اید باید هم با مردم هم درد باشید. گفتم مردم نان ندارند بخورند از کجا بیارن جریمه بدن؟ هردو با هم گفتن میدونیم خانم ما هم میدونیم. گفت برو دیگه زودتر برو از دوربین نگاه می‌کنن برای من دردسرمیشه.

داخل کلانتری ابراز نارضایتی و همدردی با مردم، نشانه مرگ حتمی و قریب الوقوع حاکمیت خود کامه است. مردم از این همه ریا کاری ودروغ و دزدی و اخاذی ذله شده‌اند. ازمذهب ضد انسانی اسلام بیزار شده‌اند. امروزه به خوبی دریافته‌اند که واعظان بی عمل، مذهب را سدی برای فرو ریختن حاکمیت پوشالی خودشان قرار داده‌اند. فقر، بیکاری، گرانی هست و نیست مردم را سوزانده است. اکثریت بزرگ مردم به طور یکسان در شرایط سخت اقتصادی و معیشتی غوطه ورند. بنابراین بیش ازهرزمان دیگری کنارهم هستند. درمقابل، جمهوری اسلامی بیش از آن که تصورش می‌رود پشتش خالی است. یک مشت قداره بند آدم‌کش دورخودش جمع کرده است و بدون مردم، نمی‌تواند به حکومتش ادامه دهد. فقط مانده که یک روز را همه با هم درخیابان باشیم.

با راننده تماس گرفتم. گفت همان فردا صبح رفتم اما گفتن کی بهت گفته امروزبیای برو یک هفته بعد بیا. یک هفته ماشین باید بخوابه بعد بری دادگاه تازه برایت جریمه تعیین کنند معلوم نیست چه زمانی ماشین از توقیف خارج می‌شود. درحالی که وقتی ماشین را توقیف کردند تاکید کردند فردا به این آدرس برو دادگاه. البته قصد ازاین رفت وآمد اضافه تنبیه و مجازات بیشتر رانندگان است که مسافر بی حجاب را سوار نکنند. ماشین تنها محل درآمد رانندگان است. بسیاری از ماشین‌هایی که توقیف می‌شوند همین وضعیت را دارند. ماهیت واقعی رژیم سرمایه داری اسلامی چندین سال است که بر مردم معلوم شده است اما تورم وگرانی وفقری که امروز دامن‌گیر کارگران و زحمت کشان شده، جان مردم را به لب رسانده است.

مردم، تمام سران و حاکمیت جمهوری اسلامی را بیگانگانی می‌دانند که توسط یک باند مافیای سرمایه دار به زور نیزه و چماق حکومت می‌کنند. بیگانگانی که با اسلحه سرمایه داران مقابل زحمت کشان ایستاده‌اند و از هیچ ستم و ظلمی به مردم دریغ نمی‌کنند. اگرتا دیروز می‌توانستند حامیان سرمایه داری را درغلاف مذهب پنهان نگه دارند، امروز دیگر قوانین ضد کارگری و ضد مردمی را آشکار و عیان به نمایش می‌گذارند. البته مردم گرسنه را خشمگین کردن کار ابلهانه‌ای است که از روی استیصال انجام می‌دهند و فشارهای ظالمانه بر مردم گرسنه کار جمهوری اسلامی را تمام خواهد کرد.

۲۴ اردیبهشت ۱۴۰

یک شاهد عینی

 

POST A COMMENT.