نشریه کار ایستاده بر سکوی بلند هزار

نشریه کار-ارگان رسمی سازمان فدائیان (اقلیت)- در گذر از عمری دراز، هم اینک سرافرار و سر بلند بر سکوی “هزار” ایستاده است. مفهوم ایستادن بر سکوی “هزار”، فقط تکرار یک واژه نیست. مهفوم ایستادگی و جدال خستگی ناپذیر سازمان ما در مبارزه با نظامی مستبد و ستمگر است که بیش از ۴ دهه بر زندگی توده های مردم ایران چنگ انداخته است. این ایستادن بر سکوی هزار، مفهوم استمرار تکثیر برگ هایی از مبارزات خونین کارگران و زحمتکشان با نظام سرمایه داری حاکم بر ایران است، که برگ برگ آن تصویر خونچکان استقامت و پایداری تک تک رفقای ماست. رفقایی همانند منصور اسکندری، قاسم سید باقری، منوچهر کلانتری، سعید سلطانپور، عطا نوریان، فرهاد سروشیان (مسعود، بیژن) که عضو تحریریه  نشریه “کار” بودند و جملگی توسط جانیان جمهوری اسلامی به جوخه های مرگ سپرده شدند.*

رفیق منصور اسکندری، از جمله رفقایی بود که از همان آغاز نقش قابل توجه ای در شکل گیری و سازماندهی نشریه “کار” داشت. رفقایی که از نزدیک با رفیق منصور آشنایی داشتند، در وصف خصایل کمونیستی این رفیق گفته اند، او اگرچه پزشک بود اما بسیار فروتن و دارای خصایل نیک پرولتری بود. رفیق منصور در اغلب کارهای فنی از جمله تعمیر ماشین های استنسیل آستین بالا می زد و مشکلات این چنینی را تا حد توان برطرف می کرد. رفقا، قاسم سید باقری و منوچهر کلانتری نیز در زمره کسانی بودند که پس از انتشار اولین شماره های نشریه “کار” به گروه تحریریه پیوستند. رفیق سعید سلطانپور جزو نخستین رفقایی بود که پس از انشعاب بزرگ سازمان به اقلیت و اکثریت، در جمع هیئت نویسندگان تحریریه “کار” قرار گرفت. رفیق فرهاد سروشیان، در سال ۶۰ به عضویت تحریریه درآمد. او بعد از ضربات اسفند سال ۶۰ فعالانه در انتشار مجدد نشریه تلاش نمود. رفقا حسن جمالی و مرسده نیز از جمله رفقایی بودند که با تحریریه نشریه “کار” همکاری نزدیک داشتند. (رفیق مرسده از تا ضربه سال ۶۳-۶۲ به تحریریه، در ارتباط با نشریه سازمان فعالیت می‌کرد و متاسفانه از آن تاریخ تا به امروز هیچ اطلاعاتی از سرنوشت این رفیق در اختیار سازمان نیست).

در تمامی این سال های سپری شده، چه آن دسته از رفقایی که از جان خود گذشتند تا قلب تپنده سازمان ما- سازمان عشق، سازمان کار، سازمان روزهای امید و انتظار- “پر طبل تر از حیات” در مدار شمارگان “یک تا هزار” به گردش درآید و چه یارانی که در درازنای این سال های آتش و خون در انتشار و تکثیر و پخش بی وقفه و مداوم نشریه “کار” نیرو گذاشتند، تا ارگان رسمی سازمان همانند سنگری در خدمت مبارزات کارگران و توده های زحمتکش باشد، جملگی سهمی بزرگ در تداوم  نشریه “کار” داشته اند. سنگری مستحکم که خشت خشت آن با آموزه های آموزگاران بزرگ پرولتاریا چیده شد و صدای بر آمده از آن، در تمامی این سال های کشتار و جنگ و گریز، رهایی کارگران و زحمتکشان را در جلوه گاه آزادی و سوسیالیسم پژواک داده است.

پوشیده نیست، این تداوم و قد برکشیدن نشریه “کار”، همانا در راستای دل سپردن به رهنمون داهیانه “لنین” بود که همواره بر اهمیت انتشار یک روزنامه سراسری در پاسخگویی به نیازی بر آمده از الزام های تبلیغ و ترویج سیاسی در شرایط خودکامگی، برای استمرار نبرد طبقاتی و برای هژمونی طبقه کارگر تاکید داشت.

آنچه “لنین” بر آن تاکید داشت، همانا وجود یک روزنامه سراسری، به عنوان مبلغ، مروج و  سازمانده در شرایط خود کامگی بود، که بتواند همانند زنجیری مستحکم، تمام حلقه های محافل مارکسیستی را به هم وصل کند و نقطه اتصال انقلابیون حرفه ای با کارگران باشد. ایجاد یک نشریه سراسری به عنوان حلقه ارتباط تمامی محفل های مارکسیسیتی و عناصر پیشرفته طبقه کارگر که “لنین” از آن به عنوان “نقش ریسمان راهنمای” انقلابیون نام برده است.

طبیعتا بر بستر چنین ضرورتی الهام گرفته از “لنین” بود که تعدادی از کادرها و اعضای “سازمان چریک های فدایی خلق ایران” از همان روزهای نخست سرنگونی رژیم ستمگر پادشاهی در مسیر ایجاد و سازماندهی انتشار یک نشریه سراسری همت گماشتند. اقدامی که کمیته مرکزی وقت سازمان، انجام چنین کار سترگی را اگر نگوییم غیر ممکن، دست کم دشوار می دانست و از این منظر، نظر مساعدی در مورد ایجاد و سازماندهی یک نشریه سراسری نداشت. اما همان تعداد از رفقایی که در آن برهه حساس نبرد طبقاتی در دوران پسا سرنگونی رژیم سلطنتی بر ایجاد نشریه ای سراسری به عنوان “نقش ریسمان راهنمای” انقلابیون تاکید داشتند، بدون همراهی و همدلی کمیته مرکزی، موفق به انجام این کار بزرگ شدند. چرا که مارکسیسم می آموزد که بدون یک شور و شوق بزرگ، کار بزرگ انجام پذیر نخواهد بود؛ که دوران های بزرگ به طور گریز ناپذیری این شور و شوق را بوجود می آورند.

درست آنگونه که رفقای معتقد به ایجاد یک نشریه سراسری در سرمقاله نخستین شماره “کار”، چرایی اهمیت انتشار نشریه را توضیح داده اند: “اینک که خلق ما، متحد و یکپارچه پس از نبردی خونین رژیم سلطنتی را واژگون کرده  و در جهت نابودی کل ارتجاع و سلطه امپریالیزم پیش می رود؛ اینک که وظیفه همه نیروهای انقلابی است که دست آوردهای انقلاب را حفظ کنند و بکوشند تا آخرین بقایای ضد انقلاب را براندازند؛ وظیفه خود می دانیم که با انتشار یک نشریه ویژه کارگری قدمی دیگر در جهت ارتقاء جنبش کارگری برداریم. کارگران مبارز ما همیشه در مبارزه بر علیه امپریالیسم و دیکتاتوری نقش مهمی داشته اند، هنوز وظیفه سنگینی بر دوش دارند و باید مبارزه را تا رسیدن به نتیجه نهایی دنبال کنند”.

روشن است که این امر بجز با یک کار سازمان یافته دراز مدت، بجز با پشتکاری مستمر و اراده ای خلل ناپذیر، بجز با شور و شوقی انقلابی ممکن نبود. کاری که رفقای جمع شده در کانون نخستین تحریریه “سازمان چریک های فدایی خلق ایران” با همه کمبودهایی که داشتند، موفق به انجام آن شدند. و پس از انشعاب نیز دیگر رفقای ما در همراهی و همدلی با رهبری سازمان، طی بیش از ۴۳ سال با تکیه بر آموزه های سترگ “لنین” و با شور و شوقی “فدایی وار” بر تداوم انتشار نشریه “کار” وفادار مانده اند. رفقایی که همواره بر ضرورت انتشار بی وقفه نشریه کار به عنوان “نقش ریسمان راهنمای” عمل تشکیلات و تاثیر آن در پیوند انقلابیون با مبارزات کارگران و زحمتکشان تاکید داشته اند.

بر اساس مستندات مکتوب و شفاهی بجا مانده از نخستین رفقای عضو تحریریه نشریه کار، اداره نشریه، از همان ابتدا دارای دو وجه جدا ولی در ارتباط تنگاتنگ با هم بود. وجه اول، شامل بحث روی موضوعات مطرح روز، انتخاب مقالات و روشن شدن نکات اصلی و مضمون کلی مقالاتی که باید در هر شماره نوشته می شد، که مسئولیت آن مستقیما برعهده تمامی اعضای تحریریه بود. وجه دوم، صفحه بندی نوشته ها، تیترگذاری، اختیار حک و اصلاح، کوتاه کردن یا اضافه شدن نکاتی به مقالات و نیز اضاقه شدن گزارشات یا مطالبی که در آخرین ساعات صفحه بندی به دست تحریریه می رسید؛ که این وجه، توسط تعداد دیگری از رفقا انجام می گرفت. در انجام وظایف تحریریه و تقسیم کار صورت گرفته میان اعضای تحریریه، بر خلاف سنت روزنامه نگاری رایج، میان مسئول و غیر مسئول با دیگر اعضای تحریریه، هیچ تفاوتی میان مجموعه اعضای تحریریه وجود نداشت و همه چیز با تفاهم و در صورت بروز اختلاف نظر روی مواردی در انتخاب موضوع و مضمون مقالات، با رای اکثریت پیش می رفته است. سنتی پایدار و رفیقانه که از انتشار نخستین شماره نشریه “کار” تا به امروز که شماره هزار آن منتشر شده است، همواره در تحریریه سازمان به اجرا در آمده است.

بر اساس اسناد موجود، شماره های اولیه نشریه “کار” به طور مخفیانه در چاپخانه های تهران چاپ می شد. نخستین شماره نشریه، به تعداد ۳ هزار نسخه انتشار یافت و به سرعت نایاب شد. در چاپ های دوم و سوم به  بیش از ۳۰ هزار نسخه رسید. بعد از تهاجم گله های حزب اللهی به ستاد سازمان در خیابان “میکده”  و تعطیل شدن ستاد فدایی، انتشار نشریه در چاپخانه های تهران به سختی پیش می رفت. خصوصا با افزایش چشمگیر شمارگان بعدی نشریه “کار”، انتشار آن در چاپخانه های تهران سخت تر شد. سیر صعودی آمار نشریه آنچنان شتاب گرفت که بعد از چند شماره، تعداد نسخه های آن فقط در تهران  از ۳۰۰ هزار فراتر رفت و این در شرایطی بود که نیروهای سازمان در شهرستان ها نیز، نمونه های آن را خود باز نشر می کردند.

در واقع، با تلاش خستگی ناپذیر تحریریه و همیاری دیگر رفقای سازمان و هواداران بود که نشریه کار از نخستین شماره خود که در تاریخ ۱۹ اسفند ۱۳۵۷ منتشر شد، به سرعت قد بر کشید و با عبور از سال های کشتار و آتش و خون بر تداوم و استمرار خود ثبات بخشید. در این مدت، تعدادی از رفقای تحریریه توسط آدمکشان جمهوری اسلامی کشتار شدند، برخی از رفقای اولیه، هنوز در تحریریه می نویسند و با تجارب ارزنده شان راهنمای عمل دیگر اعضای تحریریه “کار” هستند.

به رغم تمام کشتارها و سرکوب هایی که در دهه ۶۰ بر سازمان و تحریریه وارد شد، آنچه باقی ماند همانا قد بر کشیدن “نشریه کار” و تداوم انتشار بی وقفه آن در این ۴۳ سال و اندی بوده است که اکنون سرفراز بر سکوی بلند “هزار” ایستاده و همچنان صدای کارگران و زحمتکشان ایران را پژواک می دهد. در واقع، آنچه نام نشریه “کار” را در سطح جنبش نوین کمونیستی ایران ماندگار کرده است، همانا جانفشانی رفقای ما در تداوم بی وقفه انتشار آن است. تداومی که در روز شمار انتشار نشریه کار، تاریخ ۱۹ اسفند ۱۳۵۷ را به روزی ماندگار در حافظه تاریخی سازمان ما ثبت کرده است.

اکنون که شماره هزار نشریه “کار” را در مقابل چشمان خود داریم، باید اعتراف کرد که در جنبش کمونیستی ایران جز نشریه “کار”، نشریه دیگری را نمی توان یافت که بیش از ۴۳ سال بدون وقفه، منظم و مستمر انتشار یافته باشد. در این سال های سپری شده، حتی سنگین ترین ضربات وارده به سازمان ما در نیمه اول دهه ۶۰ و بحران هایی که سازمان در همان ایام با آن روبرو بود، نتوانست انتشار نشریه را متوقف کند. این تداوم و استمرار انتشار “کار” تحت هر شرایطی، مدیون تلاش، فداکاری، از خود گذشتگی و قهرمانی تمام اعضا، فعالین، هواداران سازمان و حمایت بی دریغ همه کسانی بوده است که نشریه را پژواک صدای خود و بازتاب دهنده اهداف و آرمان های سوسیالیستی و انسانی خود دانسته و می دانند. در روند استمرار انتشار نشریه “کار” آن چه حائز اهمیت بوده و هست، همانا مشی و مسیری است که نشریه در این سال های طولانی سپری شده در پیش گرفته و در خدمت اهداف سازمان و آرمان های والای طبقه کارگر بوده است.

نشریه “کار” به عنوان ارگان رسمی سازمانی که هدف خود را سوسیالیسم و کمونیسم اعلام کرده است، از همان نخستین شماره بر این نکته تاکید داشت که همواره در خدمت طبقه کار و اهداف و مطالبات این طبقه خواهد بود. کارنامه نشریه “کار”، در مدت ۴۳ سال و ۹ ماهی که از درازنای عمرش می گذرد، به وضوح نشان می دهد که به این هدف کاملا وفادار مانده است. دفاع مستمر و پیگیر از مطالبات، مبارزات و اهداف طبقه کارگر، تبلیغ و ترویج ایده های سوسیالیستی و افشای مداوم ماهیت طبقاتی نظام سرمایه داری، همواره در سرلوحه وظایف نشریه “کار” قرار داشته است. نشریه ای که تا انشعاب بزرگ سازمان به دو جناح اقلیت انقلابی و اکثریت رفرمیست و ضدانقلابی، اعضای تشکیل دهنده تحریریه آن در وجه کلی و غالب، تماما، از جناح اقلیت انقلابی سازمان بودند که در مقابل نقطه نظرات رفرمیستی و سازشکارانه اکثریت کمیته مرکزی وقت سازمان قرار داشتند. رفقایی که بعد از انشعاب بزرگ سازمان در خرداد ۵۹، در راس جناح انقلابی سازمان قرار گرفتند و با انتشار کار ویژه شماره ۶۰، علاوه بر تداوم نشریه انقلابی “کار”، سکان هدایت انقلابی سازمان را نیز به عهده گرفتند. سازمانی که بعدا با عنوان سازمان چریک های فدایی خلق ایران (اقلیت) به صورت شکلی نیز از جناح رفرمیست و ضدانقلابی “اکثریت” متمایز شد و بعدها در کنفرانس ششم خود، نام سازمان فدائیان (اقلیت) را بر گزید.

نگاهی به شمارگان ماه های نخست نشریه، به خوانندگان نشان می دهد که “کار” به عنوان زبان گویای کارگران و توده های زحمتکش، برچه مطالبی تاکید داشته و بر سر چه موضوعاتی انگشت می گذاشت. در عین حال در بطن آن موضع گیری ها می توان دریافت که کشاکش میان طبقه کارگر و توده های محروم که رژیم سرکوبگر و قدرقدرت شاه را با امید و دستیابی به یک زندگی بهتر و رهایی از سرکوب و خفقان سرنگون کردند، با چه مرتجعان و از گور خزیدگانی مواجه شدند. از گور خزیدگانی که با بهره گیری از ناآگاهی و توهمات مذهبی همین توده های انقلاب کرده و با اتکا به اردوگاه جهانی سرمایه، چگونه حاکمیت سیاسی را به چنگ آوردند و چگونه درروندی شتابناک، جامعه را به سمت کشتار و شکنجه و اعدام کشاندند. اما به رغم همه این کشتارها، به رغم همه ضربات وارده بر پیکر سازمان و چاپخانه مخفی آن در سال ۶۰، نشریه “کار” در پس هر ضربه ای با همت دلاورانه رفقای تحریریه و دیگر رفقای سازمان در امر تکثیر و توزیع نشریه، دوباره قد برکشید و انتشار آن امید به ماندگاری سازمان را در دل تمامی شیفتگان سازمان زنده می ساخت.

از انتشار نخستین شماره “کار” تا به امروز بیش از ۴۳ سال گذشته است. سال هایی پر التهاب، سال هایی در گذر از بیم و امید، سال هایی توامان با شادی و اشک، سال هایی با انشقاق و جدایی، و سال هایی همراه با سرکوب های خونین و مرگ آور جمهوری اسلامی. اما در تمامی این سال ها، آنچه باید بر آن تاکید داشت همانا انتشار بی وقفه نشریه “کار” است که هرگز متوقف نشد و از این منظر نه تنها انتشار نشریه سهمی بی بدیل در ادامه کاری سازمان داشته است، بلکه  در ارتقاء و استحکام مواضع نظری سازمان نیز نقش موثری ایفا کرده است.

به واقع در گذر از یک چنین فراز و فرودهایی بوده است که اکنون نشریه “کار” سرفراز بر سکوی “هزار” ایستاده است. بر سکوی بلند استمرارِ تکثیر برگ هایی از مبارزات کارگران و زحمتکشان ایران که تصویر خونچکان استقامت و پایداری یکایک رفقای سازمان، به ویژه رفقای جانباخته تحریریه نشریه “کار” که بر برگ برگ آن نقش بسته است.

آنچه اکنون تحت عنوان “کار هزار”، پیش روی ماست، حاصل جانفشانی و پشتکار همه رفقایی است که از اسفند ۵۷ تا به امروز با پرچم جان در استمرار “کار” و نشاندن آن بر سکوی بلند “هزار” نقش داشته اند. یاران و رفقایی که در تمامی این سال های سپری شده از جان گذشتند تا قلب تپنده سازمان ما- سازمان عشق، سازمان کار، سازمان روزهای امید و انتظار- “پر طبل تر از حیات” در مدار شمارگان یک تا هزار به چرخش در آید. رفقایی که در درازنای تمامی این سال های بیم و امید، سخت کوشانه پیکار کردند که “کار”، بی وقفه انتشار یافت و در این مسیر سنگری برای مبارزات کارگران و توده های زحمتکش ایران شد. سنگری که خشت  خشت آن با آموزه های آموزگاران بزرگ پرولتاریا چیده شد و صدای بر آمده از آن، در تمامی این سال ها آتش و خون، رهایی کارگران و زحمتکشان را پژواک داده است.

پژواکی مستمر که در همگامی با خیزش انقلابی توده های مردم ایران در دیماه ۹۶، صدایش رساتر شد و در پاسخگویی به سیر شتابناک تحولات دوران انقلابی حاکم بر جامعه، از اسفند ماه ۹۶ به صورت هفتگی انتشار یافت. انتشار هفتگی نشریه “کار”، آنهم بدون وقفه، طی ۵ سال گذشته بی هیچ اغراقی در تاریخ ۴۳ ساله انتشار نشریه “کار” اقدامی بی نظیر بوده است. اقدامی که فقط با شور و شوق بر گرفته از دوران متحول انقلابی جامعه قابل فهم است. شور و شوقی که در وجود تک تک رفقای سازمان ریشه دوانده تا با همیاری یکدیگر بر تداوم کاری سازمان و انتشار مداوم نشریه “کار” همت بگماریم. چرا که مارکسیسم به ما می آموزد که بدون یک شور و شوق بزرگ، کار بزرگ انجام پذیر نخواهد بود؛ و دوران های بزرگ، به طور گریز ناپذیری این شور و شوق را بوجود می آورند.

پی نوشت ها:

* یاد رفیق فدایی منصور اسکندری تربقانی(مهران) گرامی باد!

رفیق منصور اسکندری(مهران)، در سال ۱۳۲۹ در کاشمر متولد شد. شرایط زندگی، عملا او را با جنایات نظام سرمایه داری آشنا ساخت و عنصر کار، او را سخت کوش بار آورد. رفیق منصور با ایده خدمت به کارگران و زحمتکشان و مرهم گذاشتن بر درد و رنچ آن ها، در سال ۱۳۴۶ وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شد. آشنایی تجربی بر مصائب نظام سرمایه داری و کسب آگاهی مارکسیسم – لنینیسم، روحیه مبارزه جویانه او را بیش از پیش به سوی مبارزه ای جدی تر و آگاهانه تر علیه نظام پوسیده و نفرت انگیز سرمایه داری کشانید. با تولد حماسی “سازمان چریک های فدایی خلق ایران”، رفیق منصور به سوی خط مشی سازمان گرائید و از آن هنگام تا زمان مرگ سرخش برای تحقق رهایی، دمکراسی و سوسیالیسم یک دم از پای ننشست. رفیق منصور، پس از دستگیری توسط ساواک در سال ۱۳۵۲ و تحمل شکنجه های بسیار و مقاومت دلیرانه در مقابل دژخیمان، در اعتلای انقلابی سال ۵۷ به هنگام فتح زندان ها توسط کارگران و زحمتکشان به پاخاسته ایران آزاد شد و به قیام و مبارزات توده ها پیوست. او سریعا در ارتباط ارگانیک با سازمان قرار گرفت.

از جمله فعالیت های ارزشمند رفیق منصور پس از قیام ۵۷ کمک به انتشار نشریه کار به عنوان ارگانی سازمانگر و فعالیت در بخش کارگری سازمان بود. او علاوه برنوشتن مقالاتی پیرامون جنبش کارگری، مسئولیت بخش گزارشات و اخبار کارگری نشریه کار را  نیز به عهده داشت. با اوج گیری مبارزه طبقاتی در جامعه و پس از طرد اکثریت خائن از سازمان، رفیق منصور به عضویت کمیته مرکزی سازمان درآمد و همچنان عضویت هیئت تحریریه کار و مسئولیت کمیته کارگری تهران را نیز عهده دار بود. از آنجاییکه او خود شاهد رواج لیبرالیسم و بوروکراتیسم عنان گسیخته توسط اکثریتی ها و ضربات ناشی از آن بر پیکر سازمان بود، پس از طرد اکثریتی ها می بایست به همراه دیگر رفقای فدایی به تدوین خط مشی، برنامه و ده ها وظیفه مهم دیگر می پرداخت. او به درستی تشخیص داد، که فقدان سیاست تشکیلاتی معین از جمله عواملی است که باعث اشاعه لیبرالیسم در سازمان می گردد. او که مدافع سرسخت مبارزه و بحث های ایدئولوژیکی سازنده، انتقاد و انتقاد از خود کمونیستی، توجه به افکار، عقاید و آراء توده های تشکیلات در کلیه مسائل تشکیلاتی بود، برای زدودن هرگونه سوء استفاده از دمکراسی و سانترالیسم و تبدیل شدن آن ها به لیبرالیسم و بورکراتیسم، مبارزه پیگیری را آغاز کرد و در همین رابطه مقاله ای تحت عنوان “دمکراسی بدوی” را به رشته تحریر درآورد. که در “کار” به چاپ رسید. در این مقاله منصور توده های تشکیلاتی را با تجربه بزرگ طبقه کارگر در این زمینه آشنا نمود. در این مقاله از جمله مطرح گردید: “مدت ها طول کشید تا در میان کارگران این تصور غلط از بین برود که تمام کارها را باید تمام اعضا انجام دهند و همه تصمیم ها متکی به آراء مستقیم آن ها باشد. و جای آن را ایده درست نهادهای نمایندگی و از جمله جلسات، مجمع عمومی و غیره در فاصله بین دو مجمع به عهده نمایندگان منتخب سپرده شود”.

بدین سان او دمکراسی بدوی را که انحراف از اصول تشکیلاتی بود، برای توده های هوادار و تشکیلاتی تشریح نمود و به ترویج سانترالیسم – دمکراتیک که در بحث ها، مبارزات ایدئولوژیک، انتقاد و انتقاد از خود، گزارش دهی، دیسیپلین، نظم پرولتری و تبعیت اقلیت از اکثریت تشکیلات و کمیته مرکزی و نیز تبعیت کل سازمان از کنگره تجلی می یابد، پرداخت. رفیق منصور اسکندری، جهت برپائی عالی ترین سطح دمکراسی درون تشکیلات در یک سازمان واقعا پرولتری و مارکسیست – لنینیستی یعنی اولین کنگره سازمان، پیگیرانه کوشید. کنگره ارگانی است که فرا خوانده می شود تا ضمن بررسی عملکرد حزب و ارگان های مرکزی آن در طول مدت معین، نتایج و دست آوردهای مبارزاتی این مدت را جمع بندی کند و به صورت مصوبات کنگره به آن قطعیت بخشد. کنگره یعنی اراده توده های تشکیلات با انتخاب کمیته مرکزی، اتوریته و اختیارات خود را در چهارچوب اساسنامه سازمانی تا کنگره بعدی به آن تفویض می کند و به مرکزیت دمکراتیک مادیت می بخشد.

رفیق منصور به همراه رفقا اسکندر، هادی، نظام، محسن و سایرین از طردکنندگان اکثریت خائن از سازمان و تجلی دهندگان مارکسیسم – لنینیسم رزمنده و پویای اقلیت بود. منصور و رفقای دیگر در بطن مبارزات طبقاتی سال های اولیه پس از قیام بهمن ماه ۵۷ با اتخاذ موضع مارکسیست – لنینیستی صریح، قاطع، روشن، و بدون ابهام در مورد  حاکمیت، جنگ، مبارزه طبقاتی و دفاع از مناقع پرولتاریا، تنها “اقلیت” را تجلی “سازمان چریک های فدایی خلق ایران” و ادامه دهنده حزب کمونیست ایران معرفی نمودند. سازمانی که در بهمن ۴۹ توسط حماسه سازان سیاهکل با تازیدن بر اپورتونیسم حزب توده، تولد یافت و ده سال بعد در سال ۵۹ با تشدید و تعمیق مبارزه طبقاتی در جامعه از اُپورتونیست های خائن که در مرکزیت سازمان بیتوته کرده بودند، پالایش یافت.

اگرچه رفیق منصور قبل از تشکیل اولین کنگره “سازمان چریک های فدایی خلق ایران” در نیمه اول سال ۱۳۶۰ دستگیر شد، با توجه به شناختی که رژیم از موقعیت تشکیلاتی او داشت، وی را تحت شدیدترین شکنجه ها قرار داد، اما او با مقاومت مطلق خود، بر این ایمان خلل ناپذیر تمامی کارگران و کمونیست های جهان  صحه گذاشت که با بستن لب و فدا کردن جان خویش باید اسرار سازمان و جنبش کمونیستی نوین ایران را حفظ نمود. و این چنین مرگش، آموزنده و افتخار آفرین بود. رژیم جنایت پیشه جمهوری اسلامی در آبان ماه سال ۶۲، رفیق را پس از یک سال و اندی شکنجه های مرگ آور به جوخه اعدام سپرد که در هر دو رژیم سلطنت و جمهوری اسلامی و در تمام مراحل زندگی مبارزاتی اش، چه در زندان ها و چه در عرصه مبارزاتی خارج از زندان، سمبل صداقت، آگاهی، قاطعیت، نظم و انضباط پرولتری و دشمن سرسخت لیبرالیسم و بورکراتیسم بود. یاد رفیق منصور اسکندری گرامی و راهش پر رهرو باد.

* یاد رفیق فدایی قاسم سید باقری گرامی باد!

رفیق قاسم سید باقری، در یکی از مناطق زحمتکش نشین شهر تهران متولد شد. زندگی در میان مردم زحمتکش و رنجدیده، رفیق قاسم را با نظام ضد انسانی سرمایه داری و نابرابری اجتماعی آشنا ساخت. پس از پایان دوره دبیرستان به دانشکده علوم ارتباطات راه یافت. همین که “سازمان چریک های فدایی خلق ایران” میدان تازه ی مبارزه را فراروی کمونیست ها گشود، رفیق قاسم نیز به انبوه هواداران سازمان  پیوست و در همین ارتباط دست به ایجاد یک محفل مارکسیستی زد. اما هنوز مدت زیادی از فعالیت رفیق نگذشته بود که توسط ساواک در سال ۵۲ دستگیر و به زندان افتاد.

پس از سپری شدن دوره دو ساله زندان، رفیق قاسم که مواضع خود را نسبت به سازمان حفظ کرده بود، در صدد ارتباط با سازمان برآمد. با آغاز قیام، فعالیت رفیق در رابطه با سازمان متمرکزتر شد و با انتشار نشریه کار، رفیق قاسم نیز فعالیت خود را به عنوان یکی از اعضای اصلی تحریریه نشریه کار، آغاز نمود و مسئولیت اخبار و گزارشات دهقانی را بر عهده داشت. رفیق قاسم از همان ابتدا، یکی از مخالفین سرسخت اکثریت و از فعالین و مدافعین خط مشی انقلابی اقلیت بود. پس از انشعاب، مسئولیت های دیگری از جمله سر و سامان دادن به هواداران و تشکل های هواداران سازمان نیز به عهده این رفیق قرار گرفت. مسئولیت انبوهی از هواداران و تشکل های هواداران سازمان از قزوین گرفته تا منطقه شمال و خراسان، تماما بر عهده این رفیق بود. رفیق قاسم سید باقری این وظیفه را با تمام وجود و به طور خستگی ناپذیری انجام می داد. رفیق قاسم، این کمونیست خستگی ناپذیر که خاری در چشم حزب الله و در چشم رژیم بود، در جریان سرکوب های سال ۶۰ از طریق یک حزب اللهی لو رفت و دستگیر شد. رفیق قاسم سید باقری، این فدایی سخت کوش، در ۲۵ شهریور همان سال تیرباران شد. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

* یاد رفیق فدایی منوچهر کلانتری نظری گرامی باد!

منوچهر کلانتری، یکی از اعضای گروه جزنی بود. پیش از دستگیری رفیق بیژن جزنی، رفیق منوچهر کلانتری برای سازماندهی پشت جبهه، به خارج کشور اعزام شد. رفیق منوچهر به فوریت به یکی از نیروهای بسیار فعال سازمان تبدیل شد که بخشی از فعالیت های رفیق، انتشار ۱۹ بهمن تئوریک و انتشار برخی از نوشته های  رفیق جزنی بود. پس از فیام به ایران برگشت و بلافاصله همکاری خود را با نشریه کار آغاز نمود و مقالاتی عمدتا پیرامون مسائل بین اللمی می نوشت. در جریان انشعاب اکثریت، رفیق منوچهر مجدانه از خط مشی اقلیت انقلابی دفاع نمود. رفیق که به عضویت هیئت نوسندگان نشریه کار در آمده بود، فعالیت متمرکزی را در رابطه با تحریریه آغاز نمود. اما این همکاری، مدت زیادی دوام نیاورد. چرا که با آغاز سرکوب های خونین سال ۶۰، تشکیلات تصمیم گرفت رفیق منوچهر را به خارج کشور اعزام نماید، تا رفیق نیز با استفاده از تجارب خود، فعالیت های خارج کشور را سر و سامان دهد. اما هنگام خروج از مرزهای شرقی کشور در تاریخ ۳۱ فروردین ۶۱ مورد شناسایی نیروهای امنیتی قرار گرفت و طی یک درگیری و با خوردن قرص سیانور، سرفرازانه جان باخت. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

* یاد رفیق فدایی سعید سلطانپور گرامی باد!

رفیق سعید سلطانپور در سال ۱۳۱۹ در یک خانواده کارگری تولد یافت. او از رهگذر فقر و فرهنگ، با رنج مردمان آشنا شد. با پایان دوره دبیرستان، در تهران آموزگار شد. تدریس در محله های فقیرنشین تهران آتش مبارزه را در او شعله ورتر کرد و او را به میدان مبارزه ای گسترده تر فراخواند.  در اعتصاب فرهنگیان که به شهادت خانعلی انجامید، از مدرسه ای به مدرسه ای رفت و سخن گفت و بخش وسیعی از آموزگاران را به میدان کشید. شور تئاتر که آن را پایگاه بزرگ و روشن گری خلق می شناخت، او را بر آن داشت تا تئاتر علمی را بیاموزد. از سال ۳۹ تا ۴۵ سیستم علمی تئاتر را آموخت و در سال های دانشجویی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، نمایشنامه “دشمن مردم” را کارگردانی کرد و به صحنه برد. نمایشی که انحطاط و تباهی جامعه سرمایه داری را زیر ضرب گرفت و از روزنامه نگاران مزدور، این خدمتگزاران چاپلوس ستمگران با کینه و نفرتی انقلابی پرده برداشت.

مبارزات دانشجویی بخشی از زندگی اوست. در مراسم تشییع جنازه تختی، تهدیدهای اداره سرپرستی ساواک دانشگاه را به هیچ گرفت و به بسیجی افشاگرانه پرداخت. در شب های شعر سال ۴۷، زیر سیطره خفقان و سانسور شدید، شجاع و خطرپذیر، با خواندن اشعاری سوزان در باره ایران و غارت امپریالیسم، شور خفته مبارزاتی را در هنرمندان و روشنفکران جوان  برانگیخت و فضای تازه ای در چشم انداز شعر مبارز ایران گشود.

“ایران من

ایران انقلاب های فراموش

مغلوب

خاموش

شیر گرسنه خفته به غوغای آسیا”

این شجاعت روشنگرانه در قلب سانسور و خفقان چنان بازتاب گسترده ای یافت که “ساواک” از آن پس او را به عنوان “هنرمند  خطرناک” زیر نظر گرفت و تا سقوط رژیم جنایتکار سلطنتی هرگز رهایش نکرد. رفیق سعید سلطانپور، در درون مبارزه مردم بود و هم از این رو در دورانی که تئاتر بازیچه سرمایه داران بود، آن را پایگاه مبارزه مردم کرد. از محیط های بسته روشنفکری به میان مردم رفت. در اعتصاب اتوبوس رانی دوشادوش مردم به اعتراض قهرآمیز پرداخت. در سال ۴۹ نمایشنامه “آموزگاران” را به صحنه برد. ساواک به نمایش حمله برد و کارگردان را دستگیر کرد.  مردم با سنگ به سوی شیشه های انجمن ایران و آمریکا هجوم بردند. رفیق سعید سلطانپور در اسفند ماه ۴۹ صلاحیت دادگاه های نظامی شاه را رد کرد و به دفاع از حقوق کارگران و زحمتکشان برخاست. ساواک پس از سه ماه به دلیل بازتاب گسترده این سرکوب و دستگیری در جامعه، او را از زندان آزاد کرد. سعید در سال ۴۹ با نوشتن کتاب “نوعی از هنر، نوعی از اندیشه” و با انتشار مخفی آن علیه رژیم جنایتکار، علیه سرمایه داری، علیه فرهنگ سرمایه داری، علیه روشنفکران خودفروخته و علیه جشنواره های شهبانویی که مخارج هنگفتی را بر دوش ناتوان مردم می نهاد، مستدل و سرسخت ایستاد و در سال ۵۱ هم به جرم انتشار مخفی این کتاب، ۴۵ روز بازداشت شد. پس از آزادی، بی درنگ نمایشنامه “چهره های سیمون ماشار” را به صحنه برد. در این نمایش با شجاعتی کم نظیر صحنه تاجگذاری شاه و دادگاه های نظامی اش را با تصاویری هنرمندانه به اعتراضی تند و توفانی گرفت. فریادها و صداهای کاسه ها و یقلاوی های خالی مردم و سربازان علیه تاجگذاری، شوری مبارزاتی آفرید. سراپای نمایش از مبارزه  و مقاومت خلق در برابر ضد خلق آکنده بود.

رفیق سعید سلطانپور، همین که “سازمان چریک های فدایی خلق ایران” – این کانون رزمنده ترین کمونیست های ایران- میدان تازه مبارزه را گشود، در پرتو رهنمودهای آن به انبوه هواداران جنبش نوین انقلابی ایران پیوست و شاعر مبارزات مردمی، شاعر جانباختگان انقلابی خلق شد. در سال ۵۳ به جرم  انتشار کتاب “آوازهای بند” که در پیوند با فدائیان  جانباخته و بیداری مردم سروده شده بود و شکنجه ها و شکنجه گاه ها را تصویر می کرد، دستگیر شد. از همان ابتدای دستگیری در برابر جلادان ساواک سر بر افراشت. این بار، جلادان ساواک او را  رهپوی راه فدائیان خلق دانستند و پی جوی پرونده او با رفیقان ما، در سلول های کمیته، ده ها بار شکنجه شد. پس از هفت ماه شکنجه های اقراری و انتقامی و جیره ای، او را روانه زندان قصر کردند. پس از هفته ای باز گرداندند و باز هم به شکنجه گاه بردند. سعید اشعار کتاب “از کشتارگاه” را در این ماه های خونین سرود:

“اگرچه در تب تند شکنجه

می سوزم

ز خون ریخته خورشیدها

می افروزم”

پس از آزادی از زندان در سال ۵۶، رفیق سعید سلطانپور بی درنگ خود را به فضای پرتپش مبارزه می افکند. و شب های شعر انستیتوی گوته و دانشگاه صنعتی تهران را به تریبون افشاگری علیه رژیم شاه تبدیل می کند. رفیق سعید، اولین مبارزی ست که در برابر انبوه جمعیت، آزادی زندانیان سیاسی را فریاد می کند، و در اشعار پرخروشش از اتحاد طبقه کارگر و از انقلاب نزدیک سخن می گوید. سیزده ماه در تمام شهرهای عمده کشورهای اروپایی با متینگ های پرشور و با کنفرانس های مطبوعاتی و مصاحبه های تلویزیونی به افشای رژیم پهلوی و گزارش جنبش پرشکوه خلق و نقش “سازمان چریک های فدایی خلق ایران” در جنبش می پردازد.

زندگی سراسر شور و مبارزه رفیق سعید سلطانپور، با بازگشت به ایران بیش از پیش در خدمت جنبش انقلابی مردم ایران قرار گرفت. رفیق پس از قیام تئاتر مستند و کارگری را بنیان می نهد . با اجرای نمایش هایی چون “عباس آقا کارگر ایران ناسیونال” و “مرگ بر امپریالیسم”، هنر را چنان به مبارزه طبقاتی در می آمیزد که گویی تماشاگران در میتینگی کارگری حضور یافته اند.

در سراسر زندگی انقلابی، رفیق سعید با روحی دلیر و رزمنده در تکاپوی مداوم بود. او که جز به رشد آگاهی توده ها و جز به پیروزی انقلاب توده ها نمی اندیشید، هرگز با سازش طلبی و خیانت به توده ها روی آشتی نشان نمی داد. در پرتو عشق به توده ها بود که از هنگام بروز نخستین نشانه های سازش طلبی و خیانت پیشگی اکثریت کمیته مرکزی، از همان هنگام که جناح راست اکثریت به دفاع از رژیم ضد خلقی و ارتجاع جمهوری اسلامی پرداخت، در برابر این سیاست ها ایستاد و با تمام توان و رزمندگی خویش برای رسوا کردن آن کوشید. در سخنرانی ها و بحث ها، همواره بر مواضع انقلابی گذشته سازمان پای می فشرد.

هنگامی که اختلاف درون سازمان میان اقلیت و اکثریت اوج گرفت، رفیق سعید به دفاع از مواضع رفقای اقلیت برخاست و پیگیر و استوار در جلسات مبارزه ایدئولوژیک شرکت جست. او از نخستین رفقایی بود که راه خویش را از راه جناح راست جدا کرد. پس از جدایی سازمان ما از سازشکاران، دمی از تلاش در راه افشای سیاست های کمیته مرکزی نمی ایستاد. در تماس های گسترده با هواداران سازمان در تهران و شهرستان ها، از مواضع انقلابی سازمان خویش دفاع کرده و بسیاری از نیروهای بینابینی را که از آگاهی کافی برخوردار نبودند، به سوی سازمان جلب می کرد.

رفیق سعید پرشور و خستگی ناپذیر بود و در جبهه ای به وسعت انقلاب کارگران و زحمتکشان، با دشمنان آشکار و نهان انقلاب مبارزه می کرد. سلاح اصلی او در این نبرد، کلمات آتشین بود، کلماتی گرم و گیرا که آمیزه ای از عشق و شعر و انقلاب بود. او آمیزه ای از پاپلو نرودا، گارسیا لورکا و خسرو گلسرخی بود. و این گوهر انقلاب و شعر را به تمامی در بساط عشق و خدمت به انقلاب نهاده بود. او توان خود را بیش از همه به بخش تبلیغات سازمان متمرکز کرده بود. بسیاری از شعرها، اعلامیه ها و تراکت های تهییجی و تبلیغی سازمان پرداخته قلم توانا و آتش برانگیز او بود. با هیئت تحریریه “کار”، همکاری داشت و در ماه های پیش از دستگیری اش، کوششی گسترده را برای افزودن بخش هنر و ادبیات در “نبرد خلق” به کار گرفته بود.

در تدارک میتینگ ۱۷ بهمن سال ۵۹، که مزدوران رژیم آن را به خون کشیدند، کوشش پیگیر داشت و بنا بود خطابه ای ایراد کند. در زمینه هنر انقلابی، حضور او در سازمان چشمگیر بود. شعری که به یاد توماج و یارانش سرود، شعری که پس از ترور رفیق جانباخته “جهان” سرود که در ویژه نامه اول ماه مه منتشر شد، نمونه این حضور فعال است. رفیق سعید به عنوان نویسنده، شاعر و کارگردان، عضو کانون نویسندگان بود و به خاطر ارزش کار هنری و آزادی خواهی انقلابی اش به عضویت هیئت سردبیری کانون نویسندگان برگزیده شد و در انتخابات سال ۶۰ نیز با آن که در بازداشت دژخیمان جمهوری اسلامی بود، بار دیگر به همین سمت انتخاب شد.

رفیق سعید دلیری بی باک بود. با آن که از ددمنشی و جنایت کاری رژیم خبر داشت، بر این اعتقاد بود که با فعالیت های علنی بهتر می تواند در خدمت سازمان و انقلاب باشد. با پشتوانه ایمان به توده ها، به استقبال خطرات می شتافت و از همین رو تا لحظه بازداشت در جشن عروسی خویش، که به عروسی خون بدل شد، زندگی علنی داشت. آخرین روز بهار سال ۶۰، روز ریختن عطر خون سعید به خاک بود. اما با خون او شقابق های بهار دیگری شکفته می شود. این ایمان ماست! سنگ گور او در کنار سنگ های گور دیگر فدائیان و مبارزان، سنگفرش راهیان شهر خورشید فرداست. این نیز ایمان ماست!

دلیری او، شور انقلابی عاشقانه و شاعرانه او به توده ها، روشنایی راه توده های مبارز، راه انقلاب و آزادی است. خون او همچون شعر او، انگیزه رزم آوری نیروهایی ست که استواتر و توفنده تر از پیش در راه روشن فردا گام می زنند. رفیق سعید در سنگر سرخ “سازمان چریک های فدایی خلق ایران”، رزمنده ای پرشور و تزتزل ناپذیر بود که با عشق عمیق به طبقه کارگر و همه زحمتکشان، به طور خستگی ناپذیر و پیگیر، برای آگاهی و بسیج توده ها در جهت پیروزی نهایی تا پای جان جنگید. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد!

* یاد رفیق فدایی فرهاد سروشیان گرامی باد!

رفیق فرهاد سروشان(مسعود، بیژن)، در تهران متولد شد. او از فعالین دانشجویی هوادار سازمان بود. پس از قیام فعالیت خود را در ارتباط سازمان ادامه داد. در جریان انشعاب، از مواضع رادیکال اقلیت جانب داری نمود و در یکی از حوزه های نشریه کار سازماندهی شد و سپس به عضویت تحریریه نشریه کار درآمد. رفیق فرهاد، پس از ضربات اسفند ماه سال ۶۰ فعالانه در انتشار مجدد نشریه تلاش کرد. در ۱۰ مهر سال ۶۲ که مزدوران رژیم قصد دستگیری او را داشتند، با استفاده از سیانور جان باخت و رژیم را در دستیابی به هرگونه اطلاعات سازمانی ناکام گذاشت. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد!

* یاد رفیق فدایی عطاءالله نوریان گرامی باد!

رفیق عطا نوریان فعالیت سیاسی خود را قبل از قیام آغاز کرد و مدتی هم در زندان رژیم شاه بود. بعد از قیام در ارتباط با سازمان به فعالیت خود ادامه داد و با نشریه کار همکاری داشت. رفیق عطا، همچنین عضو کانون نویسندگان ایران بود. این رفیق در سال ۶۰ دستگیر شد و سرانجام در یکی از روزهای زمستان سال ۱۳۶۲ توسط ادمکشان جمهوری اسلامی به جوخه اعدام سپرده شد. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد!

* یاد رفیق فدایی حسن جمالی گرامی باد!

رفیق حسن جمالی در شاهرود و در یک خانواده کارگری متولد شد. پس از پایان دوره متوسطه، وارد دانشگاه شد و در رشته زمین شناسی به تحصیل پرداخت. رفیق حسن که از درجه هوش بالایی برخوردار بود، شاگرد ممتاز کلاس بود. وی پس از پایان تحصیل به عنوان استاد دانشگاه آزاد، در ابهر مشغول به کار شد. رفیق حسن جمالی، یکی از فعالین پرشور سازمان در ابهر بود که با مشارکت چند تن دیگر از همراهان خود، انتشار نشریه ای با عنوان “قیام خلق” را سازمان دهی کرد. این نشریه که با عنوان هواداران سازمان فعالیت می کرد، در تمام منطقه ابهر، خرمدره و زنجان پخش می شد.

رفیق حسن جمالی، در انشعاب اکثریت و اقلیت، از موضع اقلیت دفاع نمود و در میان هواداران سازمان در ابهر و زنجان، عملا پیش برنده خط مشی انقلابی سازمان بود. پس از ضرباتی که به تشکیلات زنجان وارد شد، رفیق حسن به تهران رفت و در حالی که به عنوان پوشش شغلی در شرکت “مهاب قدس” مشغول به کار شد، به فعالیت انقلابی خود در رابطه با سازمان ادامه داد و بعد از ضربات سال های ۶۲ و ۶۳، در سازماندهی مجدد نشریه “کار” نقش فعالی ایفا کرد.

در ضربه سال ۶۴، رفیق حسن نیز دستگیر و در ۸ آبان همان سال به زندان و زیر شکنجه رفت. با وجود آن که رژیم جمهوری اسلامی چنین شایعه نمود که رفیق حسن دست به خودکُشی زده است، اما هیچکس این شایعه  و دروغ را باور نکرد، چرا که رفیق حسن از ابتدای دستگیری، در راهرو کمیته مشترک بود و بعد از چند روز شکنجه پی در پی، یک شب او را کشان کشان بردند و او دیگر هیچگاه به راهرو بازنگشت! او در زیر شکنجه دژخیمان جان باخت. رفیق حسن جمالی، رفیقی پرتلاش، جسور و فداکار بود که از هیچ کوششی برای کمک به رفقای خود و در راه آرمان های کمونیستی سازمان، دریغ نداشت.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد!

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۰۰ در فرمت پی دی اف:

 

POST A COMMENT.